چکمه‌های قرمز

پیش‌رفت تو قابل ستایش است.

اون چکمه‌های چرمی براق، وقتی که نور آفتاب رو منعکس می‌کنه، چشم هرکسی رو تو خیابان دنبال خودش می‌کشه.

باید از اون مانتوی بنفش شل، که حالا به بایگانی کمد فرستادیش، فریبنده‌تر باشه.

چراغ عابر سبز می‌شه و همه‌ی راننده‌ها با چکمه‌های تو سر می‌گردونن و باهاش می‌رن اون‌ ور خیابون.

می‌خوان از ماشین‌هاشون پیاده شن و دنبال‌ت بیاین، ولی چراغ سبز می‌شه و پشت‌سری‌ها بوق می‌زنن.

آخ، چه لذتی باید داشته باشه.

حالا دیگه شب‌ها صدای خنده‌ات بیدارمون نمی‌کنه.

و اگر هم ما بیدار شیم. از چشمی در پله‌های خالی رو می‌بینیم.

چون دیگه تو شب‌ها اصلن خونه نمی‌آی.

نظرات 3 + ارسال نظر
نازلینگ یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:19 ب.ظ

چه چشمیه لوسی شدهُ. خونه تونو عوض کنید!

یه دوست چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ق.ظ

نه خداییش پله و راه پله جاییه برا نگاه کردن توکه جرئتشو نداری بهش دردتو بگی چرا نگاه میکنی از اتاق خواب و حمامتون هنوز بوی جلق میاد....

امیررضا پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ http://arh456.blogsky.com

شما هم وبلاگ قشنگی دارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد