پیشرفت تو قابل ستایش است.
اون چکمههای چرمی براق، وقتی که نور آفتاب رو منعکس میکنه، چشم هرکسی رو تو خیابان دنبال خودش میکشه.
باید از اون مانتوی بنفش شل، که حالا به بایگانی کمد فرستادیش، فریبندهتر باشه.
چراغ عابر سبز میشه و همهی رانندهها با چکمههای تو سر میگردونن و باهاش میرن اون ور خیابون.
میخوان از ماشینهاشون پیاده شن و دنبالت بیاین، ولی چراغ سبز میشه و پشتسریها بوق میزنن.
آخ، چه لذتی باید داشته باشه.
حالا دیگه شبها صدای خندهات بیدارمون نمیکنه.
و اگر هم ما بیدار شیم. از چشمی در پلههای خالی رو میبینیم.
چون دیگه تو شبها اصلن خونه نمیآی.
چه چشمیه لوسی شدهُ. خونه تونو عوض کنید!
نه خداییش پله و راه پله جاییه برا نگاه کردن توکه جرئتشو نداری بهش دردتو بگی چرا نگاه میکنی از اتاق خواب و حمامتون هنوز بوی جلق میاد....
شما هم وبلاگ قشنگی دارید.