اگر تو آن دختر موقرمزی باشی که در تابستان کودکیم دیده‌ام،

من آن پسری می‌شوم که برای آوردن بادبادک تو از بین کابل‌های برق، جان می‌دهد.

نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

ب. امامی پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ http://kotahoboland.persianblog.ir

استفاده از تجربه حال در گذشته

آیلار پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://ruzhayedeltangii.blogfa.com

ای جان دلممممممممممممممم

مهشید سپهرنیا پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ

داستان گو داستان نگو!

دختر شیشه ای پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ http://lafemmesole.blogfa.com

اما اگر تو آن پسر مو بلندی باشی که در یک روز زمستانی زیر پل گیشا دیدم من این زن کنونی ام !!!

[ بدون نام ] جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

رند عالم سوز چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ

احیانا تصویر جودی آبوت را در ذهن ترسیم نکردی؟ بابالنگ دراز کنونی؟!!!

محرابم جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ http://----------------------------

ای جاااان .... تجسمشم جالبه.
در ضمن حالا من هیچ
جواب اون لاکپشتی که دراز کشیده تو حمام را چه میدهی
اگر خیره نگاهت کند که: باز هم تنها آمدی؟

[ بدون نام ] یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ

و دخترک گفت...خاک بر اون سرت ...باد خودش میاورد..

داستان‌گو دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ

هاهاهاهاها
این کامت آخر باحال بود/.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد