شاید خوشبختی

شاید نباید می‌بوسیدمت

که حالا به گریه ناچار نباشم

شاید باید می‌دویدم

جای آن‌که باایستم و دست‌ت را بگیرم

شاید باید پرواز می‌کردم به سرزمینی دیگر

جای آن‌که با تو خانه‌ای بسازم آخر

شاید تو را کشته‌ام

جایی دفن کرده‌ام، که نمی‌دانم

شاید گور را شکافته‌ای

فرار کرده‌ای

شاید به سرزمینی پرواز کرده‌ای

که از آن هیچ نمی‌دانم

نمی‌دانم، شاید باید می‌مردم

جای آشنایی با تو

انکار می‌کردم که زنده‌ام

شاید بوسه‌ها، هدیه‌ی ابلیس‌ است

شاید تو راست می‌گفتی

پایان این قصه از خوش‌بختی به دور است

نظرات 4 + ارسال نظر
دختر شیشه ای دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ب.ظ http://lafemmesole.blogfa.com

شاید نباید نفس کشید شاید نباید آرزو کرد شاید نباید خوشبخت بود شاید خوشبختی روزی دلزده ات می کرد !!!

دامون سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ http://www.damun.blogsky.com

هر کی تن به اهلی شدن بده بادی خودش رو برای اشک ریختن هم اماده بکنه...
چقدر شازده کوچولو حضور پررنگی داره توی چیزی که نوشتی!

من جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ

زیباست و دلکش
اینکه به روزین خیلی خوبه

[ بدون نام ] جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ق.ظ

أفرین خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد