فرار به تاریکی

دستی که از تو گرفتم

مثل لبانت، همیشه در فرار از دست من

برای غایبی آن سوی خیابان

دویده

 

شاید خاسته‌ام لبانت را پاره کنم

فواره‌ی خونش را بمکم

شاید خاسته‌ام دست‌ت را بشکنم

استخوانش را بیرون بکشم

                                  /که همیشه خواسته‌ای

به تاریکی خیابانی بدوی

که خانه‌ای آن‌جا نداری




نظرات 10 + ارسال نظر
your hand یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

mahsa یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:15 ب.ظ

بزار بره به غایب انسوی خیابان

sara سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ب.ظ

این جوری که تو داری تهدید میکنی من بودم به جای آن سوی خیابان میرفتم آن سوی دنیا

دوست تو پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 ب.ظ

سلام خسرو جون
کی دست از این خون و خونریزیت برمیداری؟

مریم دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ http://maryamnokhodi.blogfa.com

عجب ...

s جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ق.ظ

بلاخره رفتی به سوی غایب آنسوی خیابان!!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ

چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی ...

پلوتویی شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:15 ق.ظ http://divanegiha.persianblog.ir

به تاریکی خیابانی بدوی

که خانه‌ای آن‌جا نداری

عالی بود عالی!

[ بدون نام ] شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ق.ظ http://yuuuu

You could not answer the call if only two minutes to tell me not to bother you cut MY CALL WAS rude liar and player and I am only a fool for you no longer ridiculous, thanks for your fucking rotten (offer of friendship) but no thanks am well without men like you are cursed fluttering

http شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ق.ظ

feelings or elephantsssss

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد