داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
پشت در اتاق، یک اتفاقی افتاده. احتمالاً آتشسوزیست. یک موش از زیر در تو آمد. پا کوبیدم زمین. برگشت. پنجره را باز کردم و رفتم توی بالکن خانهی کناری. زدم به شیشه و زن زیبای همسایه که روی تخت خوابیده بود، در را باز کرد. کنار هم خوابیدیم. صبح مأموران آتشنشانی، جسد جزغالهی زنم را بیرون کشیدند. ازشان تشکر کردم.
شهر اول؛ آسوان. دکتر یککاری بکن. دکتر یککاری بکن. شهر دوم؛ مراکش. نمیخواهم خبرها را بشنوم. شهر سوم؛ باهاماس. چرا اشکهایم بند نمیآید؟ شهر چهارم؛ کوئرناواکا. نیکسون و خاطرات 1968. شهر پنجم؛ نیویورک. دارم میمیرم… شهر ششم؛ خاک مصر.
فراموش شدم با ژلهبازیهای بیشمار روی پشتبام، کنار کولرهای روشن و آنتنهای ماهواره با دختر واحد روبهرویی؛ آنجا که زیپها، آرام باز میشوند.
-نمیتونی بفهمی؟ در خیانت غرقم، تا کمر.