داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
رادیو: “این صدای ملت ایران است، این صدای انقلاب ملت ایران است.” -سینفر، باید سینفر رو امروز اعدام کنیم، تا دنیا بفهمه ما انقلاب کردیم. رو به پاسدار: -چن نفر شد؟ -هزار و هفتسد و چهل و شش. -خوبه. -خیلی هم خوبه. لبخند میزنند.
khosro nakhaei
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1382 ساعت 02:22 ق.ظ
-باید سی بار فشفشه و منور در هوا شلیک کنیم تا بچه ها بفهمند ما انقلاب کرده ایم... رو به پاسدار: -چن تا شد؟ -ده هزار و هفتسد و چهل وشش -بازم بزنید... هنوز کمه...
(ادامه:) روح الله.خ: از این هزار خورده ای جن نفر آزادی خواه بودن صادق.خ: ۲۰ نفر جز جنبش آزادی و باقی مردم عادی. روح الله: پس بازم جا داریم. بابا چرا متوجه نمیشین انقلاب ما انفجار نو بوده ...یالا دست به کار بشید.....
سلام دوست خوب من...وبلاگ زیبایی داری...قلمی زیبا...بیانی شیوا...و گفتاری نیک.....هر کس به نحوی مینویسد..گهی از عشق...گهی از دل و گهی از علم یا از سیاست...به هر حال شما در سبک خود افکار جالب و قابل تحصینی دارید......پیش ما بیا و با امدنت کلبه حقیر ما رو نورانی کن با صفای خودت......ارزو مند ارزوهای طلاسس شما گمنــــــــــــــــــــــــام مـــــــــــــــــرد
خرت ...خرت ... این صدای خرد شدن گردن ها ی زیر گیوتین درفرانسه .... تق ... تق ... این صدای از هم پاشیدن قلبها در ایران ... چقدر صدای انقلاب ها با هم فرق دارن !صدای انقلاب ما که فالش فالشه نه؟ راستی اون موقع به دنیا اومده بودی؟
سیاسیت کثیف ترین بازیست ... (مردن یک آدم یه فاجعه ست و مردن ۱ میلیون نفر فقط یک عددِ) استالین ... کامنتای خنده داری داری ... سورپریز دارم برات ؟!!!!!!!!!!!!!! حرفی بود ...
ما همه مردمانی بی اراده ایم که بیچاره وار بازی شطرنجی را به تماشا نشسته ایم که بازنده اصلیش خودمانیم و نمیدانیم ... وای بر ما ملت خودخواه افزون طلب که نان را به نرخ روز میخوریم و بس و تمام دغدغه امان نان است و بس ... آزادی به چند؟ بهایی دارد برای ما؟ نه که ما نمیدانیم چیست این آزادی که روزگاری همه چیزمان را قربانی کردیم تاآن را از دست بدهیم ... روزگاری دور که ما خود وجودی داشتیم و ارزشی ... دینی و مرامی بس نیک ... حمله اسکندر و عرب، چنگیز و تیمور، افغان و ... تا نوبت به حمله حیوان درنده ای شد که ندیدیمش از کجا وارد شد اما چه خونخوار بود و سیاس ... تا به امروز نیز در چنگالش اسیریم و خونمان را میمکد و جانمان را میفرساید این دزد دریایی ... و ما در بند جان خویش و در فکر نان ....
-باید سی بار فشفشه و منور در هوا شلیک کنیم تا بچه ها بفهمند ما انقلاب کرده ایم...
رو به پاسدار: -چن تا شد؟
-ده هزار و هفتسد و چهل وشش
-بازم بزنید... هنوز کمه...
(ادامه:)
روح الله.خ: از این هزار خورده ای جن نفر آزادی خواه بودن
صادق.خ: ۲۰ نفر جز جنبش آزادی و باقی مردم عادی.
روح الله: پس بازم جا داریم. بابا چرا متوجه نمیشین انقلاب ما انفجار نو بوده ...یالا دست به کار بشید.....
صدای چند گلوله دیگر...
مردشور هر چی ارازل هست ببرن!
سلام دوست خوب من...وبلاگ زیبایی داری...قلمی زیبا...بیانی شیوا...و گفتاری نیک.....هر کس به نحوی مینویسد..گهی از عشق...گهی از دل و گهی از علم یا از سیاست...به هر حال شما در سبک خود افکار جالب و قابل تحصینی دارید......پیش ما بیا و با امدنت کلبه حقیر ما رو نورانی کن با صفای خودت......ارزو مند ارزوهای طلاسس شما گمنــــــــــــــــــــــــام مـــــــــــــــــرد
اون وقتی که خودشون به این روز میُفتن ماییم که لبخند می زنیم!
خرت ...خرت ... این صدای خرد شدن گردن ها ی زیر گیوتین درفرانسه ....
تق ... تق ... این صدای از هم پاشیدن قلبها در ایران ...
چقدر صدای انقلاب ها با هم فرق دارن !صدای انقلاب ما که فالش فالشه نه؟
راستی اون موقع به دنیا اومده بودی؟
سلام. بسیار عالی بود ... به امید روزی که علی گدا یکی از اون ۱۷۴۶ نفر باشه...آمین
انقلاب ما انفجار زور بود
سیاسیت کثیف ترین بازیست ... (مردن یک آدم یه فاجعه ست
و مردن ۱ میلیون نفر فقط یک عددِ) استالین ...
کامنتای خنده داری داری ... سورپریز دارم برات ؟!!!!!!!!!!!!!!
حرفی بود ...
آره خوبه بکشین بزنین قطع کنین ببرین بکشین بالاخره همه باید بفهمن ما انقلاب خون کردیم
خوب مینویسی. آرزوی موفقیت!
ایندفه کولاک کردی خسرو ... میخوای منم کولاک کنم؟ همینجا ... خوبه؟
ما همه مردمانی بی اراده ایم که بیچاره وار بازی شطرنجی را به تماشا نشسته ایم که بازنده اصلیش خودمانیم و نمیدانیم ... وای بر ما ملت خودخواه افزون طلب که نان را به نرخ روز میخوریم و بس و تمام دغدغه امان نان است و بس ... آزادی به چند؟ بهایی دارد برای ما؟ نه که ما نمیدانیم چیست این آزادی که روزگاری همه چیزمان را قربانی کردیم تاآن را از دست بدهیم ... روزگاری دور که ما خود وجودی داشتیم و ارزشی ... دینی و مرامی بس نیک ... حمله اسکندر و عرب، چنگیز و تیمور، افغان و ... تا نوبت به حمله حیوان درنده ای شد که ندیدیمش از کجا وارد شد اما چه خونخوار بود و سیاس ... تا به امروز نیز در چنگالش اسیریم و خونمان را میمکد و جانمان را میفرساید این دزد دریایی ... و ما در بند جان خویش و در فکر نان ....
سیاست تو قصه آره ...ولی نه اینقدر تابلو...اون آیتم قبلیه خوب بود....می رم اونو یه بار دیگه بحونم
تا وقتی خودمان را اینگونه مسخره میکنیم ٬ همان گونه هم عقب میمیانیم ... راستی این جمله شماست که من دوست دارم مردم را با سکس به بازی بگیرم ؟