داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
زن: نه، باید کلید خونه رو بدیم به رامین که وقتی نیستیم بیاد و گلدونهامون رو برامون آب بده. شوهر: ولی ما که گلدون نداریم. زن: اون گفته این لطف رو هم میکنه و با خودش چندتا گلدون میآره.
چون آی کيو من اين روزا يه ذره جلبکی شده اصلن سر در نياوردم يعنی چی!D:
من شریکتم...
I think its beter...maybe
من از اولش به این رامین شک داشتم. حالا کم کم به تو هم شک دارم. راستی خیال نداری به بعضی های دیگه هم سر بزنی؟؟
چه زن خوبی!
وای چه رامین جون خوبی:)؛)
پس چرا باقی حرفا شون رو حذف کردی؟؟؟؟؟
مرد: جدی؟! چیز دیگه ای نمی آره؟؟!....
خوب بود. از خوندن آن لذت بردم. نام آن را اگر عوض کنی ُ می شود از آن برداشت های متفاوتی داشت. ممنون که به وب سر زدی .
من نمیفهمم. برای مطلب بالایی خواستم دوتا نظر بگذارم، دومی را وارد نکرد. به هر حال شاید آرتور میلر در مرگ دستفروش قبلاٌ نظراتش را داده باشه.