داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
به آغوش کشیدن هزار شمشیر. رنگینکمانی که پشت آن دره است. سیال، بین داشتن و از دست دادن. شکنجهگر با تیغ صورت تراشی. غرق شدن در مرداب یادبودهای حلزونی. عذابهایی که باید به چاه گفت. بالهای چرمی. از حیوانها گناهکارتری. ممکنه هزارسال چیزی نگی؟
khosro nakhaei
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 ساعت 04:39 ق.ظ
آره میشه هزار سال هم هیچی نگیم...
خیلی ترسناک بود!!! یعنی چی؟ قوهی تخیلم نمیکشد که این یکی را هم یک جوری تعبیر و تفسیر کنم...
رنگینکمانی که پشتش دره است. من اول فکر کردم پشت آن دره رنگین کمان است. حالا اقلا موضوع روشن شد.