نمیتونم ازت جدا بشم،
نمیتونم بهت بپیوندم؛
دارم در سیالی که تو مالکش هستی غرق میشوم.
روحم را به جهنم میفرستم،
و همهچیزم را به شیطان میدهم،
تا فقط یکشب دیگر کنارت باشم.
چون نمیتوانم کار درست را انجام بدهم.
چون تنها راه رسیدن به تو هماین است.
چون تنها راه هماین است.
تباهی در آن بود که تو را تمام نا تمام خود پنداشتم....نه! دور رفته بودم ...دور شده بود ...وقتی تو خود ، من بودی...من ، تو بودم...هر آن با تو ...هر آن...
بازم باقالیا. . .
فکر میکنی
منم فکر میکردم نمیتونم ازش جدا بشم
خیالات .......
همچین باید فراموش کنی که وقتی دوباره دیدیش بگی این چقدر برام آشنا بود
به همین راحتی