داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
سلام عرض شد خدمت همسایۀ عزیز... خوبی؟ خوشی؟ آقا من نفهمیدم چی شد!!! احتمال قریب به یقین ایراد از گیرندههای بنده است... اما همین قدر رو میدونم که پیردخترها دلایل سرنوشت خودشون رو توی هر چیزی میبینن الا خودشون... شاد باشی و برقرار... تا بعد...
شاید به خاطر همین کله ی بزرگ ش هست که پیر دختر مونده
سلام عرض شد خدمت همسایۀ عزیز... خوبی؟ خوشی؟ آقا من نفهمیدم چی شد!!! احتمال قریب به یقین ایراد از گیرندههای بنده است... اما همین قدر رو میدونم که پیردخترها دلایل سرنوشت خودشون رو توی هر چیزی میبینن الا خودشون... شاد باشی و برقرار... تا بعد...
بهتره که همراه همون پیردختر مهربون، دکون باز کنی!! دکون ترشی فروشی!!
نفهمیدم! بالاخره پیردختره یا زن همسایه؟!!!
سر کوچک و سینههای بزرگ از نشانههای مجسمهی الاههی زایش است، متعلق به تمدن «بین دو رود» (بینالنهرین)ــمربوط به پس از دوران زنسالاری.