وقتی یازدهمین ابر بالای سرمان رسید، نامش را پرسیدیم. او نامش را به ما گفت. برایش دست تکان دادیم و ساندویچهای پرکاهویمان را گاز زدیم و روی چمنهای خیس دراز کشیدیم و به صدای هیس هیسی که از جایی نامعلوم میآمد گوش سپردیم و ناگهان هردو دلمان خواست که روزی اینطوری بمیریم؛ بارانخورده از ابری که نامش را میدانیم با شکمی پر و عضلاتی خسته و عرقکرده و روحی افسرده. درحالیکه به هیچکدام از آرزوهای بزرگمان نرسیدهایم و پاسخ هیچکدام از سئوالهایمان را نمیدانیم و در آخرین دیدار، مادرمان را در آغوش نگرفتهایم.
سلام وبلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن
تک تولز یک دشمن سر سخت برای پسورد سندر ها
https://shabgard.org/forums/showthread.php?t=11731
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/help%20Tak%20Tools%202%20Beta.GIF
http://takfanar.persiangig.com/Cracked/myf/zip/Tak%20Tools%202%20Beta.zip Send to all Plz
سلام دوست قدیمی./ همیشه به یاد داشته باش چیزایی که امروز داری آرزو های دیروزت بودند.../
و کنار هم بودیم و هیچ وقت هم را ندیدیم....ابر یازدهم ما رادید و برای مان سخت گریست
سلام دوست من... نمیدونم چرا توی نوشتههای تو دنبال علت کلمات میگردم! میخواستم بدونم چرا یازدهمین ابر؟ ولی بعدش بیخیال شدم... همینجوری هم زیباست... درضمن، پُست قبلی عالی بود... دستت درد نکنه... شاد باشی و برقرار... تا بعد...