از چشمها عشق میریخت بیرون و زمین را خیس میکرد
لبهایت سرخ بود
میسوخت
تردید داشت
دستها خیس عرق بودند
انگشتها همدیگر را میفشردند
چشم برداشتن از تو ناممکن بود
جذابیت تو بیشتر و بیشتر میشد
اتاق تحمل نداشت
داشت آب میشد
از بین میرفت
بوسه در هوا بال بال میزد
می چرخید
منتظر بود
هنوز اتفاق نیافتاده بود
لحظهی پیش از بوسه، تو زیباترین زن دنیـایی
-بغلم میکنی؟
-بغلم میکنی؟
موهایت
از فردایی که آغاز نشد
به دیروز، آویزان است.
موهایت را میگیرم،
به دیروز میآیم؛
تابستان است، بستنیایی روی آسفالت پارک ملت آب میشود
کلاغها چیپس میخورند
پیرمردها اخموند
لبهای تو صورتیست. برق میزند. چیپس میخوری و به آفتاب اخم میکنی
تازه بیست ساله شدهای
میگویم: پسرها چهطوری کنارت میآن؟
بریدههای نور از بین تار موهایت، چشم را میزند
میگویی: مثل تو اول شماره میدهن
نوک سیگار میسوزد و عقب میرود. سرم داغ است. عرق کردهای. باید سینههایت تب داشته باشند. دستهایمان در هم قفل است.
میگویی عشقها خیسند؛ یا از اشک چشمها، یا از جاهای دیگر.
زیر مانتوی سفید
میتوان لباس بیآستین صورتی را دید
وعدهی عشق است که میتپد
عشقبازی با تو چهطور میتواند باشد؟
لبهایت چهطور خواهند بوسید؟
دستانت کجا را لمس خواهند کرد؟
چشمانت را میبندی؟ تنم را بغل میکنی؟
زود برهنه میشوی، یا دیر؟
سینههایت را دور میکنی؟ یا میخواهی لمسشان کنم؟
رو به من میکنی و میپرسی تا حالا کسی رو اونجوری دوست داشتم که نتونم بخوابم؟