داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
جالب بود... من همون پسر مسولیت ناپذیر قرن ۲۱ هستم حالا دارم یه داستان مینویسم که البته از داستانهای شما بلندتره خوشحال میشم بخونیش نظرتو بگی و راهنماییم کنی
سلام -- دمت گرم وبلاگ با حالی داری -- به ما هم سری بزن -- هر سوالی داشتی بپرس-- یادت نره نظر بدی-- rezarezareza.blogsky.com عیدی هم میدیم ها - بیا بگیر !!!
سلام خسرو خان اول اینکه از بابت یادگاری که برام گذاشته بودی هر چند مثل داستانهای یه خطی بود ممنون و مشعوف دوم اینکه رفیق کاش برام گفته بودی کجاش اغراق بود . سوم اینکه چطور می شود یک احساس را که شاید خواننده هنوز تجربه نکرده است را در وجودش دمید و از اغراق در روایت داستان استغاده نکرد . آنجا که پای احساس در میان است برای ایجاد کنش در وجود خواننده هر نویسنده مجبور به استفاده از اندکی اغراق می شود چهارم اینکه خسرو خان در متن این آخری یکم اغراق کردی D: آخه کی تو ایران یک آدم که استاده و مهر جلوشه و صاف و سیخ ایستاده با یه انسان در حال جستجو اشتباه می گیره عجب جالب شد .. پنجم اینکه خسرو خان ما هر دو بلاگر هستم یه چیزهایی از دل و ذهن واسه خودم و گاه واسه کسایی که دوسمون دارن می نویسیم اینها هم فقط واسه رفاقتمون بود راستش یه دانـایــــی می گفت اگه می خوای ببینی کی تو رو بیشتر دوست داره به تعداد حروف Comment هاش نگاه کن . بـــــــــــــــــــــــــــــای خســـــــــــــــــــــــــــــــرو خان
سلام ... میدونی همیشه فکر میکنم باید فکر کرد اونقدر فکر که سکوت کرد و اونقدر سکوت که حرف بعد از اون به دلت بشینه بعد از چند روز یا چند ماه نگی که عجله کردی ...
ک کمی قبیح ولی قشنگ . سر بزن و نظر بده. سال نو هم مبارک . ی
ئخما
پنجشنبه 13 فروردینماه سال 1383 ساعت 11:25 ب.ظ
سـالی که گذاشت: سرکوب٫کشتار٫قطع دست وانگشت٫سنگسار٫اعدام توسط جمهوری ملاهادرچهارگوشه ایران .سانسور واختناق٫بسته شدن ده هاروزنامه ومجله وسایت اینترنتی وبه زندان انداختنن روزنامه نگاران.خودکشی ٫خودسوزی ٫اعتیاد٫فحشا ٫فقروبیکاری.اعتراض واعتصاب معلمان سراسر ایران زمین.اعتراضات مردم کردستان وشمال بر سر تقلب انتخابات و در کل شکست رژیم ملاها در انتخابات فرمایشی مجلس .سال۸۲برای مردم سخت ودشوار بود.اما بهار امسال نوید درهم کوبیده شدن طوماررژیم طالبانی ایران را توسط خود شما میدهد٫به امیدسالی خوب برای همه آزادیخواهان و با آرزوی سرنگونی ملاها.
فقط کاستی عمده این به قول تو داستانک اینه که این یارو چتقال ( بر وزن متقال « به معنی مشنگ « ) کیه و مال کجاس که نمی تونه بفهمه این باباهه داره نماز می خونه ....از مریخ اومده ؟....اون چتقال ازین بابت باید شخصیت پردازی بشه.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اینم یه جور نگاهه دیگه!....تا حالا از این دید نگاه نکرده بودم!
آخ گفتی
بدهیاش رئ زمین رو برده بالا با خدا حساب کنه
جالب بود...
من همون پسر مسولیت ناپذیر قرن ۲۱ هستم حالا دارم یه داستان مینویسم که البته از داستانهای شما بلندتره خوشحال میشم بخونیش نظرتو بگی و راهنماییم کنی
سلام --
دمت گرم وبلاگ با حالی داری --
به ما هم سری بزن --
هر سوالی داشتی بپرس--
یادت نره نظر بدی--
rezarezareza.blogsky.com
عیدی هم میدیم ها - بیا بگیر !!!
سلام خسرو خان
اول اینکه از بابت یادگاری که برام گذاشته بودی هر چند مثل داستانهای یه خطی بود ممنون و مشعوف
دوم اینکه رفیق کاش برام گفته بودی کجاش اغراق بود .
سوم اینکه چطور می شود یک احساس را که شاید خواننده هنوز تجربه نکرده است را در وجودش دمید و از اغراق در روایت داستان استغاده نکرد . آنجا که پای احساس در میان است برای ایجاد کنش در وجود خواننده هر نویسنده مجبور به استفاده از اندکی اغراق می شود
چهارم اینکه خسرو خان در متن این آخری یکم اغراق کردی D:
آخه کی تو ایران یک آدم که استاده و مهر جلوشه و صاف و سیخ ایستاده با یه انسان در حال جستجو اشتباه می گیره
عجب جالب شد ..
پنجم اینکه خسرو خان ما هر دو بلاگر هستم یه چیزهایی از دل و ذهن واسه خودم و گاه واسه کسایی که دوسمون دارن می نویسیم اینها هم فقط واسه رفاقتمون بود راستش یه دانـایــــی می گفت اگه می خوای ببینی کی تو رو بیشتر دوست داره به تعداد حروف Comment هاش نگاه کن .
بـــــــــــــــــــــــــــــای خســـــــــــــــــــــــــــــــرو خان
سلام
خوب این هم نوشته ای کوتاه و چند پهلو. من ازش تعبییر بی دینی و یا بی احترامی حس نمی کنم.
موفق باشی.
سلام ... میدونی همیشه فکر میکنم باید فکر کرد اونقدر فکر که سکوت کرد و اونقدر سکوت که حرف بعد از اون به دلت بشینه بعد از چند روز یا چند ماه نگی که عجله کردی ...
ک کمی قبیح ولی قشنگ . سر بزن و نظر بده. سال نو هم مبارک . ی
سـالی که گذاشت: سرکوب٫کشتار٫قطع دست وانگشت٫سنگسار٫اعدام توسط جمهوری ملاهادرچهارگوشه ایران .سانسور واختناق٫بسته شدن ده هاروزنامه ومجله وسایت اینترنتی وبه زندان انداختنن روزنامه نگاران.خودکشی ٫خودسوزی ٫اعتیاد٫فحشا ٫فقروبیکاری.اعتراض واعتصاب معلمان سراسر ایران زمین.اعتراضات مردم کردستان وشمال بر سر تقلب انتخابات و در کل شکست رژیم ملاها در انتخابات فرمایشی مجلس .سال۸۲برای مردم سخت ودشوار بود.اما بهار امسال نوید درهم کوبیده شدن طوماررژیم طالبانی ایران را توسط خود شما میدهد٫به امیدسالی خوب برای همه آزادیخواهان و با آرزوی سرنگونی ملاها.
اون که نوشتم نویسنده نداره
کسی به نام (فرد) اون رو تعریف کرد در مورد نوشتتم بگم ادم باید در مورد چیزی که نمیدونه قضاوت نکنه.
این قبیل گم شدهها پیدا شدنی نیستن! بیخود نگرد.
با باباش مشکل داری؟
فقط کاستی عمده این به قول تو داستانک اینه که این یارو چتقال ( بر وزن متقال « به معنی مشنگ « ) کیه و مال کجاس که نمی تونه بفهمه این باباهه داره نماز می خونه ....از مریخ اومده ؟....اون چتقال ازین بابت باید شخصیت پردازی بشه.