وقتی تابستان است
میتوان صبح زود روزی تعطیل
تا کنار پنجرهی خانهتان رکاب زد
و صورت خوابآلودهی بیآرایش تو را دید
و از زندهگی پشیمان شد
وقتی تابستان است
میتوان زیر سایهی درخت کنار خیابان
لبان داغ و شیرین از بستنی تو را بوسید
و با زبان آدامست را تو کشید و جوید
وقتی تابستان است
میتوان از داربست کنار خانهتان چهارطبقه بالا آمد
و از پنجرهی اتاق به تخت خوابت لغزید
و تا صبح در آغوش تو و ترس بیدار شدن پدرت گذراند
وقتی تابستان است
میتوان خود را از بالکن به پایین انداخت
و همهچیز را تمام کرد
میتوان دست لای موهای تو کرد
و اسم شامپوت را پرسید
میتوان وارد بورس جهانی شد
و نیمی از زندهگی را باخت
میتوان چشمهای تو را دنبال کرد
و باقیمانده را به باد داد
و قتی تابستان است
میتوان آمد و به تو گفت
که به دردم نمیخوری
خداحافظ
آدمی تنـها در خانهی خود میتواند با آرامش بریند.