مجری همهی شبکههای تلویزیونی تویی
فروشندهی همهی مغازههای شهر تویی
هر ماشینی که از کنارم رد میشود
تو رانندهش هستی
هر دری که باز میشود
تو از آن بیرون میآیی
در هر پیادهرویی که راه میروم
هزاران هزار تو وجود داری
تنه میزنی و رد میشوی
میخواهم دنبالت کنم
به تو برسم
دستت را بگیرم
ولی نمیدانم کدام یک از تو
دستان گرمش، من را به خاطر خواهد آورد؟
باید دیوانه شده باشم
از تو فقط باید یکی باشد
تو از آن روز که تصمیم گرفتی گم شوی
تکثیر شدی
از آن روز که هوا رفتی
بر همه جا باریدی
خیلی شاعرانه و زیباست..