هر روز هشت صبح، از پنجرهی اتاقم میبینم که با کیف مدرسهت از جلوی خانهمان میگذری. وقتی میرسم پایین، نیستی. موقع تعطیل شدن هزار دبیرستانِ محل جلوی مدرسهها ایستادهام و پیدات نکردهم.
“وای پسر، نمیتونم حتا یهشب دیگه بدون تو، توی اتاقم تنها باشم.”
چرا ؟
سلام
ممنون که سر زدی
ولی افتد! این چی؟
چون دوسش داره دیگه
با توجه به اصل پنجم قانون اساسی ضد انسانی رژیم طالبانی ایران مبنی بر اینکه مردم صغیر هستند واحتیا ج به قیم دارند این توحینی است به شعور انسـانی وملت ایران توسط یک نفر که ۲۵سال این سرزمین را به گروگان گرفته است ٫ برای پس گرفتن این سرزمین و واگذاری به صاحبان اصلی که خود ملت هستند باید زندانها را پر از زندانی کرد
سلام .
ممنون که سر زدید.
فکر کنم اولین خواننده وبلاگم بدید .
خوشحال می شم باز هم سر بزنید .
در ضمن کلی از بلاگتون خوشم اومد . من هم بعضی وقتا فکر می کردن استعداد داشتان کوتاه نویسی دارم ولی زود منصرف شدم .
بابا طرف بیبی فیسه ! شکل بچه دبیرستانی هاست،حتما تو شرکتی ،جایی کار می کنه. خب یه ربع به هشت برو سر راهش .خسرو ،جان خودم هیچکس از مطلب قبلیت سر در نیاورده ...عجب مشنگایی هستن این مخاطبینت بد تر از من!!!
پسر رویاها... هیچوقت هم پیداش نمیکنی. سعی کن به نبودنش عادت کنی... لطفاٌ کسی سعی نکنه خودش رو به جای اون جا بزنه.