اگر پانسدهزار نسخه از سیدیم را بفروشم؟
اگر رمانم برندهی جایزهی نوبل بشود؟
اگر از برج ایفل خودم را پرت کنم پایین؟
چهکسی را بکشم؟ چی بسازم؟ در چه فیلمی بازی کنم؟ خلبان کدام هواپیمای سقوط کرده باشم؟ صاحب کدام قبر در پرلاشز؟
بگو چه کار کنم تا همیشه در یادت باقی بمانم؟
سلام...
خوبی؟....به نظرم بهتر است نوشتن افکار پریشان را تمام کنی....خیلی احمقانه و سبک می نویسی....اگر می خواهی من را پیدا کنی و تلافی کنی سری به دوست خشت زن خودت بزن....اما فکر نکنم تو این مایه ها باشی....خلاصه ی کلام بی خیال این حرف ها بشو چون تو یکی واقعا تو مایه های یک نویسنده نیستی...البته این تعبیری است که خودت از مجموعه کارهایت می کنی و ساخته ی ذهن من نیست...راستی سعی نکن سصح بالا بنویسی چون زود از چشم می افتی...این را از من نصیحت داشته باش...یک پیشنهاد هم دارم: چون می دانم الان داری روی مانیتور از حرص *** می آوری (البته ببخشید ها) وقتی آرام شدی یکبار دیگر این نظر را بخوان....
سلام. راضی به زحمت شما نیستم. ولی اگر اصرار داری، جایزهی پولیتزر را ببری بهتر است، در پرلاشز هم اگر توانستی همسایهی صادق هدایت بشوی آنوقت یادم میماند. ضمناٌ یک گورستان دیگر هم هست که فکر کنم خاتمی در سفرش به فرانسه؟؟ از آن دیدن کرد. اگر اشتباه نکنم اسمش پانتئون بود. اونجا هم بری من یادم میمونه. ولی باز هم میگم راضی به زحمتتان نیستم...
مثل من براش یه داستان بنویس، بعدشم عینه کنه بهش بچسبو ولکن معامله نشو/.
میگن نویسنده ها مینویسن تا جاودانه بشن ولی بعضیهاشون قبل از مردن فراموش میشن
سلام...