داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
در بالکن روبهروی خانهی ما است. دارد لباسها را روی طناب پهن میکند. قدش نمیرسد. روی پنجهی پا بلند شده. پایین لباسش از شکمش فاصله گرفته. با دوربین، سوراخ نافش را نگاه میکنم. پشت شیشهی آینهای، امنیت دارم. اسمش چی میتواند باشد؟ سیمین؟
khosro nakhaei
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1383 ساعت 01:17 ق.ظ
خسرو جان دلم ان قدر برای داستان هایت تنگ شده که کم کم داره از این وبلاگت بدم میاد. با همه ی تیزبازی ها و قشنگی هاش. کجایی تو؟ دوست داری هی خلاصه بشی و خلاصه بشی؟
فرمن ششم؛ زنا کن!
اسمش چیه تربچه خونش کجاست تو باغچه ......... تو دلت کتک می خواد؟!!!
خسرو جان دلم ان قدر برای داستان هایت تنگ شده که کم کم داره از این وبلاگت بدم میاد. با همه ی تیزبازی ها و قشنگی هاش. کجایی تو؟ دوست داری هی خلاصه بشی و خلاصه بشی؟
کاشکی یکی هم منو میدید.