هواپیماهای کاغذی با دنبالههای آتش، بر فراز خیابان. کرخ از خستهگی لذتبخش. لمداده روی پشت بام طبقهی هفتم. تجربههای جوانی آغاز شده. موهایش را باز میکند و باز میبندد. موهایش را باز میکند و من را آتش میزند. هواپیمای کاغذی آتشگرفته در آسمان چرخی میزند، بازمیگردد و روی موهایش میافتد.
رویای آیندهی درخشانی با آرامشی آبی. چه سعادتی در این رنگ است.
ممکن نیست. ممکن نیست. سایهها روی آسفالت داغ کشیده میشوند. داری تمومش میکنی، داری این قصه رو تمومش میکنی...
نه... نه...
محشر مینویسی
فقط می تونم بگم. عالی....همین
سلام
اول اینکه خوشحالم با وبلاگتون آشنا شدم و بعد اینکه قلم زیبایی دارید امیدوارم همیشه پر جوهر باقی بمونه بازار عشق فروشان منتظر شماست
فعلا بای
امان از داغی لب یار... (: دی)
نگذار قصه تمام بشود. آتش قصه را تمام نمیکند...
بد بخت تو یک جقی حشری و هول هستی
برو جقت بزن به جای اینکه این کس شعرا رو بنویسی جقی.
خیلی بد بختی دلم به حالت می شوزه کف کس بد بخت بیا کیرم بخور بچه جقی.
اسم وبلاگت رو به کس شعر گو تغییر بده خیلی با مصما تره.
" و ماند بر سر هر راهکوره غمناک گوری چند بر خاک بی سنگ و بی کتیبه ؛ بی نام و بی نشان... " به یاد خودسوزی دوستی افتادم که در بهار بود و همچون بهار بود... بهار مبارک.
زیبا بود. زیبا بود دوست من. خیلی زیبا.
داری ژیشرفت می کنی ... داری ژیشرفت می کنی ... نه نه ...
سلام
ممنون که سر زدی
و ممنون که نظر دادی
انشاالله که مداوم و مستمر باشه
خوشحال میشم دوباره شما را در بازدیدکنندکان وبلاگم و نظر دهنده ها مشاهده کنم
بازم ممنون
از احساس همدردیت هم ممنون
موفق باشی
سال خوبی برای شما آرزومندم
http://www.iranclip.com/etc/norooz.html
برو جق بزن با صابون دی و شامپوی داروگر . بهترین کاری که تو مادر جنده می تونی انجام بدی. روزی چند بار جق میزنی؟