-دیگه به ما نمیرسی. انگار حوصله نداری، یا اینکه ترسیدی. دیشب آخرین دوستم هم مرد و هنوز جسدش توی آب شناوره. اگر درش نمیآری، بگذار یهجا دفنش کنیم.
-دوستی نداشتی. بال میزنی و میروی. از وقتی که یادم است تو آنجا یکی بودی. رنگهایت میپرند و آب قرمز میشود. اگر حرف نمیزنی، ادای شنیدن دربیار.
-خیلهخب. سرحال نیستی. گرمته و باید خنک بشی. شاید باید شیشه رو بشکنی و آبقند سرد بخوری.
-شیشه را نمیشکنی. بال میزنی و میروی. وقتی که بچه بودم موشها رو توی بادکنک زیر آب فرو میکردم. بادکنکها میترکیدند و موشها خفه میشدند. خوابی که سد بار دیدهم.
-خوابی که سدبار دیدهای. جلوی ما از حال میروی و بدنت سرد میشود. شیشه را میشکنیم و آبقند داغ توی حلقت میریزیم. این سرحالت میآورد. ما میدانیم. بلندشو. حالا جسد دوستم را از آب در بیار.
در قند هندوانه+ داستان محسن که تاثیر خواب درش بود+ هم زمانی مرگ زبرا ی توی آکواریوم....نــــــــــــــــــــــــه، رد میشی با این وضعیتی که پیش میری!!!!یه کم پیچیده گی ش رو زیاد کن یا نمی دونم یه ابتکار به تر...علی رغم التماسات فراوان ،ملتی به هر دویست سال یک بار نوشتن ت عادت کردند ، عجله ای برای حتمن نوشتن نیست.
آخرش هم دیکته ی صد رو یاد نمی گیری !
شاید باید شیشه رو بشکنی ،شاید باید شیشه رو بشکنی ،شاید باید شیشه رو بشکنی ،شاید باید شیشه رو بشکنی ،شاید باید شیشه رو بشکنی ،شاید باید شیشه رو بشکنی ،شاید باید شیشه رو بشکنی ،شاید باید شیشه رو بشکنی ،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام،خوابی که سدبار دیده ام/
فکر کنم بادکنک مام ترکیده!نمیدونم...شاید!
اگه همون بود که دیدم... صحنهءجالبی بود... داستان تمام شده بودُ صدای کولر بود و نور سبز وز میزد و دیده بودی که مرده ست و صبر کرده بودی که داستان تمام بشود،شاید!
نگفته بود داره میره !!!!!!
کس ننت تا دسته