مایکی، که سگه باشه، دیروز اومد خونهمون. من که از هر موجودی که روی چهارپا راه میره وحشت دارم، چه موش باشه چه فیل، در که باز شد رفتم عقب و اونو نگاه کردم که در بدو ورود با دهان نیمهباز و نمایش دندانهای تیز و زیاد، به چشمانم نگاه میکنه و به طرفم میآد (مثل فاتحی که بعد از فتح لشکریانش برای قدرتنمایی وارد قلمرو میشه). سگه جلوی پام که رسید یهدفعه وایستاد و چنان پارسی کرد که شیشهها لرزیدن. (من به کنار). در حالی که تلاش میکردم آرامش خودم رو جلوی صاحب سگ و صاحب خودم نگه دارم، لبخند میزدم اما میدونم که رنگم با رنگ دیوار خونه چندپرده بیشتر فاصله نداشت.
ولی خب، بعد که رفتیم بیرون و قلادهی قرمزش رو محکم گرفتم. از اونجایی که دندونا و چشماش رو نمیدیدم و رو به من هم پارس نمیکرد، (بلکه رو به گربههای ولگرد) بدون مشکل نیمساعتی گردوندمش تا یهکم از ترس مسخرهم بریزه زمین.
در عمق داستان های تو و مایکی یک امتیاز منفی دیده میشه تو این قسمت(آرامش خودم رو جلوی صاحب سگ و صاحب خودم نگه دارم)
تازه ترین اظهار نظرهای بنزینی
سلام ممنون از محبت شما در ضمن در صورتیکه مایل هستید این وبلاگ را در پیوندهای خود قرار دهید با نام پاسخ به سوالات تبیان باشد
ممنون و متشکر