داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
[ بدون نام ]
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 ساعت 02:50 ق.ظ
جومونگ
منم(فرهود)
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 ساعت 05:15 ق.ظ
من وقتی فهمیدم جوون نیستم که واقعا جوون بودم! چه واقعه ی تلخی حتی وقتی استحقاق آقا پسر شنیدن را داشته باشی و حتی اگر واقعا آن را بشنوی ولی احساس جوان بودن نکنی ...
برای چی باید یکی تو خیابون یکی رو آقا پسر صدا کنه؟
نکنه نکته ی بی ناموسی تو این موضوع باشه؟
!!!
سلام خسرو خان جون ... من نمیتونم چیزی بگم چون حس برادرت رو درک همی نمیکنم ... اخه هنوز هر کی میخواد صدام بزنه بهم میگه چطوری بچه ؟؟ ( نیشخند )
موفق باشی همیشه ... برات آرزوی بهترین ها رو دارم ... آیکون گل خونه
تو نگران نباش جومونگ..تورو حالا حالا ها آقا پسر صدا می کنند حتا اگه چند ماه دیگه سی سالگی ت تموم بشه
دلت باید جوون باشه خسرو جان!
سلام دوست خوبم. بروز هستم
بردارت زیاده فکر می کنه ها
جومونگ
من وقتی فهمیدم جوون نیستم که واقعا جوون بودم!
چه واقعه ی تلخی
حتی وقتی استحقاق آقا پسر شنیدن را داشته باشی
و حتی اگر واقعا آن را بشنوی
ولی احساس جوان بودن نکنی ...
اگر همینطوری پیش بری و ننویسی همین هم میشه