شاید نباید میبوسیدمت
که حالا به گریه ناچار نباشم
شاید باید میدویدم
جای آنکه باایستم و دستت را بگیرم
شاید باید پرواز میکردم به سرزمینی دیگر
جای آنکه با تو خانهای بسازم آخر
شاید تو را کشتهام
جایی دفن کردهام، که نمیدانم
شاید گور را شکافتهای
فرار کردهای
شاید به سرزمینی پرواز کردهای
که از آن هیچ نمیدانم
نمیدانم، شاید باید میمردم
جای آشنایی با تو
انکار میکردم که زندهام
شاید بوسهها، هدیهی ابلیس است
شاید تو راست میگفتی
پایان این قصه از خوشبختی به دور است
شاید نباید نفس کشید شاید نباید آرزو کرد شاید نباید خوشبخت بود شاید خوشبختی روزی دلزده ات می کرد !!!
هر کی تن به اهلی شدن بده بادی خودش رو برای اشک ریختن هم اماده بکنه...
چقدر شازده کوچولو حضور پررنگی داره توی چیزی که نوشتی!
زیباست و دلکش
اینکه به روزین خیلی خوبه
أفرین خیلی قشنگ بود