دستی که از تو گرفتم
مثل لبانت، همیشه در فرار از دست من
برای غایبی آن سوی خیابان
دویده
شاید خاستهام لبانت را پاره کنم
فوارهی خونش را بمکم
شاید خاستهام دستت را بشکنم
استخوانش را بیرون بکشم
/که همیشه خواستهای
به تاریکی خیابانی بدوی
که خانهای آنجا نداری
بزار بره به غایب انسوی خیابان
این جوری که تو داری تهدید میکنی من بودم به جای آن سوی خیابان میرفتم آن سوی دنیا
سلام خسرو جون
کی دست از این خون و خونریزیت برمیداری؟
عجب ...
بلاخره رفتی به سوی غایب آنسوی خیابان!!!
چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی ...
به تاریکی خیابانی بدوی
که خانهای آنجا نداری
عالی بود عالی!
You could not answer the call if only two minutes to tell me not to bother you cut MY CALL WAS rude liar and player and I am only a fool for you no longer ridiculous, thanks for your fucking rotten (offer of friendship) but no thanks am well without men like you are cursed fluttering
feelings or elephantsssss