ترکیب بینظیر تو: چکمههای بلند و جین آبی یخی. پالتوی زرشکی کوتاه. موهای بلوند ریخته روی شانهها و حالا که گونههایت را پروتز کردهای نمیتوان شباهتی بین تو و عکسهای دورهی دبیرستانت پیدا کرد. حالا همه شماره تلفن جراح بینیت را میپرسند. حالا نگاهت هر آینهای را جستوجو میکند. پیشرفت تو هنوز قابل ستایش است. از مانتوی بنفش تا چکمههای قرمز و حالا این رنگ عجیب موهایت.
حالا صدای خندههات شبها بیدارمان نمیکند، حالا دیگر ما اصلن نمیتوانیم بخوابیم وچارهای نداریم جز گوش دادن به صدای بامب بامب موسیقیت و خندهی پسرها تا نزدیکیهای صبح.
سد بار تا پشت درتان میآییم تا بگوییم صدا را کم کنی. ولی هیچکدام جرات فشردن زنگ را نداریم.
پیشرفت تو قابل ستایش است.
سلام
اگه دوست داری بیا و بخونم
نخواستی هم مهم نیست[لبخند]
تفکراتت در حد پسرهای 15 ساله اس ! کی می خواهی بزرگ و مسوولیت پذیر شی ؟
من دختران مو طلایی زیادی را می شناسم
من در مزرعه ای از گندم های طلایی زندگی می کنم
و کارم جویدن کاکل زرد دخترکان گندمگون است
من شته کوچکی هستم
که به خدا هیچ اعتقادی ندارم
ولی هر پاییز برای باریدن باران بر جوانه های گندم
با کشاورز پیر دعا می کنم
بهار برای هر کسی سبز باشد
برای من رنگ طلایی گندم زار است
رنگ دختران موطلایی
این چقدر شبیه بهاره است :