-
روشنش کن
دوشنبه 29 تیرماه سال 1383 01:40
تو پریز برقی، من دوشاخهی تلویزیونم را برای دیدن برنامهی دیوار لیبیدو در تو فرو میکنم.
-
مرد خطرناک
شنبه 27 تیرماه سال 1383 06:41
دیشب خوابت را دیدم؛ مرده بودی. زیر تریلی رفته بودی و صورت خوشگلت زیر چرخ له شده بود. رانندهی تریلی من بودم. چرا مراقب خودت نیستی وقتی توی خواب من میخواهی از خیابان رد شوی؟
-
شکست
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1383 04:11
من دستان یخزدهی اسکات در قطب جنوبم، تو آخرین قطرهی گاز توی فندک. فقط یکبار دیگر، فقط یکبار دیگر روشن شو. خواهش میکنم. --------------------------------------------------------------------- *رابرت فالکن اسکات رقیب روالد آموندسن در سفر اکتشافی قطب جنوب بود. آموندسن پیش از اسکات به قطب جنوب رسید و به سلامت هم...
-
هرجا که بروی هماینجایی
یکشنبه 21 تیرماه سال 1383 07:02
گوزن به لاکپشت گفت: هه! پاهات اینقدر کوتاهه و لاکت ابنقدر سنگین که اصلاً نمیتونی از جات جم بخوری. ولی من میتونم شست کیلومتر در ساعت بدوام. -کجا؟ شست کیلومتر در ساعت به کجا میخوای بری؟
-
دروغگو
جمعه 19 تیرماه سال 1383 05:59
-تاحالا یه پسر وسط یه کنفرانس علمی صورتت رو لیس زده؟ -وای، این کارو نکنیآ. -چرا؟ -اون که داره سخنرانی میکنه پدرمه. -منم برادرتم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1383 05:03
-داداش این خالکوبییی که روی بازومون کشیدی، هر وقت بخوایم پاک میشه دیگه؟ -آره، اینم حلالشه. -اوممم، چی هست تو این؟ -اسید سولفوریک. -صحیح.
-
هیس
دوشنبه 15 تیرماه سال 1383 04:02
برای هومن حقیقت روبهروی درِ بستهی اتاقش روی زمین نشست و وسط پایش را از روی شلوارجین مالش داد و به اسم ژلهای که روی در، با خطی زیبا نوشته شده بود، نگاه کرد. وقتی به اندازهی کافی به هیجان آمد، شلوارش را پایین کشید و آبش را روی اسم پاشید.
-
مراسم ختم تو توی چترومِ نیلوفر
شنبه 13 تیرماه سال 1383 05:11
لینکی که من را به تو میرساند، حالا دیگر توی گوگل نیست. در هزار موتور جستوجوگر نامت را سرچ کردهام و تو هیچجا نبودهای. احسان میگوید هک شدی و کامپیوترت هم سوخته. نمیتوانم باور کنم. توی چتروم نیلوفر برایت ختم گرفتیم. هرکس که میشناختت را دعوت کردیم. من توی روم گریه کردم. اشکهای واقعی میریخت روی کیبورد. باورت...
-
جای خوب کسلکنندهها
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 03:17
زن که دمرو خوابیده بود، به کتابی که توی استخر افتاده بود، اشاره کرد و گفت: -اوممم، حوصلهم رو سر برده بود. چپ و راست حکم صادر میکرد. من که کنارش ایستاده بودم، گفتم: -آره. کتابای کسلکننده، جاشون تو خشکی نیست. از گوشهی چشم، خشمگین نگاهم کرد؛ “شالاپ!”
-
نه به آن پسر
یکشنبه 7 تیرماه سال 1383 03:54
ولی تو از من خوشت نمیآد. هرکاری هم که بکنم. تو منو دوست نداری. تو عوض نمیشی. همیشه هماینی. اگه دوباره بهت تلفن کردم، خواستم خودم رو از یه فوبیا نجات بدم. میدونم که اون پسر رو دوست داری. میدونم که برای اون پسر ذرهای اهمیت نداری. میدونم که اون پسر تو رو میبوسه، میلیسه، میکنه. ولی تو عوض نمیشی. همیشه هماینی....
-
گیلاس
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1383 03:35
-خوشمزه بود؟ -کی؟
-
بگذار بروم
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 03:08
در عوض اینکه بگذاری بروم، چی میخواهی؟ انگشت شستم را با چاقو برابت ببرم تا یادگاری بگذاری توی دکور؟ کف آشپزخانه را لیس بزنم؟ یک سطل خون و اشکهایی که به سورهی جِن قسم خوردهام برای تو ریختهام؟ مامان، پس کٍی رودههات را از نافم بیرون میکشی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 خردادماه سال 1383 04:11
پسر گفت: -من هروقت که باهات هستم، احساس خوبی دارم. -میدونم... ولی من بیشتر میخوام. -بیشتر یعنی چی؟ -یعنی همهی تو رو میخوام. نمیخوام که فقط از من خوشت بیاد. میخوام در تملک من باشی. این را مرد گفت.
-
مرگ در دنیای حقیقی
جمعه 29 خردادماه سال 1383 12:36
اگه مامانم بهت گفته از این شهر رفتم، باور نکن. اگه شنیدی که دیگه نمینویسم، باور نکن. اگه فهمیدی که توی آسایشگاه روانی بستری شدم، باور نکن و اگه دیگه آنلاین نشدم، لطفاً بازهم برام آفلاین بگذار. من هیچوقت دیوانه نمیشم، باور کن. هرچی بهت گفتهن دروغه. روانی خودشونن. اگه همهجا رو گشتی و بازهم پیدام نکردی، توی...
-
برو هم آن جا که بودی
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1383 03:00
دقیقا وقتی که رو به روی تلوزیونی که روی شبکه x.x.l تنظیم بود, افتاده بود و داشت جوراب شلواری ش را با انگشتهایش مالش می داد , پدرش در را باز کرد.
-
شب از دست دادن
دوشنبه 25 خردادماه سال 1383 04:26
شبی که بکارتت را از دست دادی، یادت هست؟ “آه… آه…“ چرا اسمش را صدا نمیزدی؟ منتظر چی بودی؟ “هاآه…” آسانتر از آنی بود که فکر میکردی، نه؟
-
بگذار این داستان را تمام کنم، بعد باهات حرف میزنم
جمعه 22 خردادماه سال 1383 06:40
-هولم بده. -نمیتونم. -چشمات رو ببند. -نمیتونم. -یکلحظه هم طول نمیکشه. محکم بزن رو پشت زانوهام. -حالم خوب نیست. -بندازم پایین. -بیا از اینجا بریم. -هولم بده. -تو رو خدااا.
-
نیروانا در کلاس دویست و شش
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 07:03
فکر میک زدن ناخنهای لاکزدهی پای نیروانا در سندل بنددار. احتمالاً اگر او تا پایان ترم در کلاس باشد، این فصل افتادهم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 خردادماه سال 1383 05:03
-رو؟ -تو. -اوفف. -واییی.
-
درخت بداخلاق
شنبه 16 خردادماه سال 1383 03:17
قد من از درخت بلندتر است؛ اینجا روی بالکن طبقهی سوم. دیشب با او حرف میزدم. از دود ماشینها گله میکرد و از صدای بلند ظبط من. گفتم: -فکر میکردم گیاهان از موسیقی خوششون میآد. -در حقیقت اینطوره. ولی نه از اون آهنگهایی که تو گوش میدی.
-
آگاهی در مرحلهی چهارم از پروژهی نمناک کردن
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 03:09
نگران پیدا شدن چروکهای لایهلایهی زیر شکمت نباش. من از پشت وارد میشوم.
-
چهطور کلیپ میسازم؟
یکشنبه 10 خردادماه سال 1383 03:18
پانزدهتا گیلاس را میبریم لب دریا میگوییم کمی تکانتکان بخورند. بعد مقداری عروسی بازی و شلوارک و بدن خیس و تیتراژ و -بچهها بریم واسه پخش.
-
راه تسخیر من
جمعه 8 خردادماه سال 1383 03:18
بهم خیانت کن تا دلیلی داشته باشم برای دوستداشتنت.
-
اشتیاق
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1383 03:20
تو کمپوتی، من درباز کن؛ تاریخمصرف را نخوانده، بازت میکنم.
-
اشتباه کوچک
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 17:08
در تملک منی. یا سند منگولهدار. حتا اگر با یکنفر دیگر برقصی. حتا اگر با یکنفر دیگر بخندی. حتا اگر پاهایت را برای کس دیگری باز کنی. در تملک منی. فقط نمیتوانم ثابت کنم.
-
گیلاسِ بلوک A3
شنبه 2 خردادماه سال 1383 03:16
-A3؟ آهاا، آره،… پس تویی؟؛ دربارهت شنیدهم. گفتهن که گیلاسی. ولی خب، حالا که نگات میکنم، بهنظرم فقط ژلهای.
-
هشتاد و سه
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1383 03:13
احمق! فکر کردهای آن داستانها را از وبلاگ داستانگو گرفته؟ نه خر، من آنها را پرینت گرفتم و به زنت دادم. وقتی که توی اتاقم بود. ده دقیقه بعد از اینکه محکم بغلش کرده بودم.
-
خوشش آمد
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1383 03:18
-اگه یه بار دیگه بگی، با برق خشکت میکنم. -منم با ارهبرقی نصفت میکنم. -میکشمت. -میپزمت. -خفهت میکنم. -جرت میدم. -ا؟… جدی این کارو میکنی؟
-
بازهم گیلاس
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1383 03:13
مو، مدل خارپشتی. کرِم دوچهره. دور چشم سفید. سایه سبز. پشتچشم صورتی. خط چشمِ Max factor. ریملِ Arcansil. لاک برجسته. عطرِ Heavens river. بهترین اصلاح طرح لبخند. برمودای دیزل. تیشرتِ Play boy. گردنبند ملکهی مصر. عشق سالوادور دالی. خنده، قطع نمیشود. بازیِ ناخن شست با انگشت اشاره. مدام پایش را از هم باز میکند و...
-
هوپ!
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1383 03:39
دخترها دو دستهاند؛ آنهایی که خوشگلند و آنهایی که وبلاگ دارند.