-
دوبارهها
شنبه 10 بهمنماه سال 1383 01:39
پلکهایت شبیه پلکهای قورباغه است. صدایت شبیه صدای توتی، و وقتی گریه میکنی، انگار بچهگربهای جیغ میکشد. خواهش میکنم. گریه نکن، من، خندهام میگیرد.
-
علاقهی ویژه
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 15:15
خوشم میآید وقتی صبحها، قبل از اینکه مادرم از پیادهرویش بازگردد، به آپارتمانمان میآیی. احساس خوبی دارم وقتی بغلم میکنی و متشکرم که اجازه میدهی گردنت را لیس بزنم. یکچیزی هست که میخواهم بهت بگویم؛ همیشه خجالت کشیدهم به دیگران بگویم. من یک علاقهی ویژه دارم. راستش، عاشق مکیدن خونم. از راه گردن. اشکالی...
-
مرگ
سهشنبه 29 دیماه سال 1383 01:22
گفتهبودی که شنا بلدی. اصلن فکر نمیکردم یک شوخی توی آب ممکن است این بلا را سرت بیاورد. عذر میخواهم که باعث شدم غرق بشوی. میدانم که صدایم را دیگر نمیشنوی؛ این برایم بسیار دردناک است، باور کن و دردناکتر برایم این است که باید به تو خیانت کنم و ساعتمچی دیگری بخرم.
-
راه طولانی تختخواب تو
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 01:25
انگار دورترین بستر به تو، هماین تخت بالای سرت است. شبها که میخوابی، از بالای تختم، خم میشوم و نگاهت میکنم. همیشه، نزدیکترین به تو، دورترین است.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 دیماه سال 1383 01:25
به نظرت بعدش چی میشه؟
-
میگن دکتر خوبیه
سهشنبه 22 دیماه سال 1383 10:27
دکتر، سرنگ بیحسی را نیممتر فرو کرد توی سقم. جالب اینکه از جلوی دهانم بیرون نزد. بعد صدای چرخکردن دندانم آمد و کمکم چراغ زردرنگ و چهرهی دستیار زیبایش، بالای سرم تار شدند. وقتی دوباره توانستم اطرافم را ببینم که یک تکهکاغذ با نخ دور شست پام بسته شده بود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 دیماه سال 1383 00:54
فقط یک گلوله دارد. تصمیم بگیر. به دستگاه پخش موسیقی شلیک میکنی، به مونیتور، به من، یا به خودت؟ یادت باشه. فقط هماینها باقی ماندهاند. متاسفانه فقط میتوانی یکیشان را نابود کنی. خیله خب، حالا کدام یک؟
-
نفوذ
جمعه 18 دیماه سال 1383 01:32
عزیزم، اینطوری نکن، بگو کدام کار من تو را اینقدر ناراحت کرده، تا آن کار را دوباره تکرار کنم. هرصبح و هرشب.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 دیماه سال 1383 02:06
-احساس عجیبی دارم. -جیش داری؟
-
زیتونی
شنبه 12 دیماه سال 1383 03:41
لبهایت نه داغند، نه سرد، و نه مثل لبهای دخترها، مزهی دارو میدهند. مثل شکلات بستهبندی در یک روز تابستانی تو را که باز میکنم، آب شدهای.
-
دوباره
پنجشنبه 10 دیماه سال 1383 01:14
دندانهایت شبیه گراز است. چشمهایت شبیه دختران مغول، و وقتی که میخندی، آروارهت از دهانت بیرون میزند، با اینحال دوباره داره ازت خوشم میآد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1383 02:00
-الـو. سلام. خوبی؟ -مرسی. -مثل اینکه موقع خوبی زنگ نزدم. داشتی کاری میکردی؟ -آره. -چی کار میکردی؟ -جلق میزدم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 دیماه سال 1383 02:44
من، قهرمان رمانیم که صفحات قهرمانبازی داستان را تو از کتاب کندهای.
-
دنیای بزرگ
سهشنبه 1 دیماه سال 1383 01:23
-همهی زندهگیش یه فایل سد و بیستکیلوبایتی تو پوشهی My Documents اِ. -زندهگی تو چندکیلوبایته؟
-
هنوز
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1383 00:41
مردان شکستخورده. داستانهای پایان یافته. چهلسال زندهگی، بیهیچ موفقیتی. بیهیچ نشانی از افتخار روی سینه. نـه. زندهگی اینطور نمیماند مرد. فردا، روزی دیگر میآید و دنیایی از موفقیت که منتظر است. نه. پنهانی زنت زیر بالش، گریه نکن؛ مدالها در راهند. فردا میرسند. یکروز. فقط یکروز دیگر صبر کن. یک روز دیگر. چهل و...
-
گرمای دست تو
سهشنبه 24 آذرماه سال 1383 02:04
اگه با حرارت دست تـو، آبم بیاد، و قبل از هر شروعی، باز به آخرش برسیم، قول میدی که مثل حیوون باهام رفتار نکنی؟
-
تو پسورد رو داری
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1383 02:23
تو پسورد رو داری. تو پسورد این وبلاگ رو داری. بزن خرابش کن. قبل از اینکه گرمای دست تو رو بنویسم، قبل از اینکه عقایدت رو به لجن بکشم، و قبل از اینکه شخصیتت رو مثل سر قورباغه زیر چکمهام، له کنم. پسر این کارو بکن؛ بزن خرابش کن. داری با وقت لاس میزنی. دوباره تا یکسانتیمتری شکاف مرطوب؟ فقط دو روز مونده. چی کار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آذرماه سال 1383 08:31
بگذار بخوابم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 آذرماه سال 1383 01:38
-کش مایو رو پوست رونم جا انداخته. میسوزه. -جووون. موچش کنم خوب بشه؟ -نه کرم زدم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1383 01:23
-اولینبار که باهام خوابیدی یادته؟ -آره. -لباسم چه رنگی بود؟ -شیری. -… -؟؟؟ -قهوهای بود. -قهوهای نبود … قهوهای بود؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذرماه سال 1383 05:58
ریاضی محض. استاد پیر. شاگرد لوند. عشق آتشین. پیوند دو شکم با هم. حادثهی پیشبینی نشده؛ شب بارانی. بدنهای خیس. اسپری بیحسکننده. پردهی حلقوی. کاندوم پاره شده. دستهگل به آب داده. -آخ، استاد این قضیهی حد صفر بود؟ -نه، حل معادلهی دیفرانسیل.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1383 04:17
-نرو. -تختت کثیف میشه نرم. -نمیریزه. -برو. -نه بمون. -میریزه. -میتونم خودمو نگه دارم. -باشه.
-
رابطه
سهشنبه 3 آذرماه سال 1383 01:40
“-همیشه فردای روزی که تو را برای اولینبار ببینم، جایی دیگری. راه حل این مرگ، شاید، جایش توی رحم تو باشد. میخی که ما را به هم میدوزد.” زن در حالیکه از پلههای هتل بالا میرفت، به سمت میز مرد برگشت و لبخندی به او زد. مرد با نگاهی ثابت روی خط شورتی که از پشت لباس زن بیرون زده بود، او را همراهی کرد. وقتی که دیگر...
-
تنهایی در مرحلهی اول از پروژهی نمناک کردن
شنبه 30 آبانماه سال 1383 01:23
اگه الان که پشت کامپیوتری، نادیده بگیریش، شب توی تختت سراغت میآد. اگه بازم نادیده بگیریش، میآد به خوابت. تو میشی کانی توی فیلم بیوفا. الیور تو رو از پشت توی راهرو گیر میندازه. تو میگی ازش متنفری ولی او باز بهت میچسبه. تو دامنت رو میکشی پایین و خم میشی. ناله میکنی میخوای منو…؟ میگه آره. میگه بگو....
-
حافظهی موقت
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1383 01:38
منو پیدا کن. منو پیدا کن. توی پوشهی موقت کامپیوترتم. زود باش. داره منو پاک میکنه. من اینجام. من اینجام. تو پوشهی فایلهای موقت. منو از اینجا ببر بیرون، موندگارم کن. قبل از اینکه پاک بشم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 01:24
وسط کار به زنش گفت: -عزیزم خیلی راحت حال میکنی، به کس دیگهای هم میدی؟
-
داستان دنبالهدار
یکشنبه 24 آبانماه سال 1383 02:03
فکر میکنم تو میدونی. دارم اشتباه میکنم. برای جبران تو، باید با سدتا ژله دوست بشم. لطفی بکن؛ بهم بگو دوستم داری تا بگم خداحافظ، تا نگی، این داستان ادامه داره.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 آبانماه سال 1383 02:09
-ببینم، زن گرفتی؟ -نه، میرم حموم.
-
مادر
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1383 01:27
صبر کردم تا رسید آنطرف رودخانه، بعد شلیک کردم. دوتا پشت هم. افتاد روی برفها. از روی پل گذشتم تا رسیدم بهش. نفس میزد. بخار هوا از پرههای بینیش بیرون میآمد. بعد اتفاق وحشتناکی افتاد. چشمهایش گشتند و مستقیم بهم نگاه کردند. نمیدانم چرا ترسیدم. کاری نمیتوانست بکند. شکست خورده بود. امکان نداشت بتواند ادمه بدهد....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آبانماه سال 1383 14:24
دیگه تهدیدم نکن, هربار که اذیتم میکنی واز خونه میری بیرون, اشکم سرازیر میشه , دیگه اذیتم نکن.دیگه پاهای مصنوعیم رو توی کمدت قاییم نکن.