خداحافظ ژله

به مادرت بگو از هر دختری بهتره. بگو ثبات رابطه را می‌فهمد. بگو مثل خودم یک پسر است.

برای تو هستم

تو سازی، من نت. خط به خط بخوانم. با هیچ ساز دیگری آهنگی نمی‌سازم.

به چی می‌گوید پسر آسمانی

پسرِ آسمانی به‌ش آرامش می‌دهد، مثل چی؟ مثل خمیر برای شیشه که جلوی تکان خوردن شیشه را در قاب می‌گیرد، خب، خمیر چه اهمیتی دارد؟ اما روزی نیست که بگذرد و شیشه به خمیر نگوید که بدون او، لحظه‌ای سرجایش استوار نمی‌ماند.

خون دیواره‌ی رحم‌ت روی کیسه‌خواب من مانده.

ژله

پشت ویترین محشر است؛ جذاب. ملوس. ناز. اما… دست بزنی وا می‌رود. نمی‌تواند بیش‌تر از یک‌لحظه حالت‌ش را نگه‌دارد. پول‌ت را می‌گیرد و وقت‌ت را، و چیزی که بهت می‌دهد، تنها –شاید- چند لحظه لذت‌بردن است.

در تو غرق شدن

آب روی دریاچه یخ‌زده. کفش یخ‌سواری پوشیده‌ام و می‌خواهم با سرعت روی یخ بدوم. به امید این‌که جایی یخ بشکند... و من در آب فروبیافتم.

G 3-3

“بوی شراب می‌دهی، خربزه در دهان نکن”
-بلیط‌ش چند؟
-هفت و پونسد.
-نهارم می‌ده‌ن؟
-آره، خربزه می‌ده‌ن، فقط یادت باشه تو دهن‌ت نکنی.

زود بگو معذرت می‌خواهم

-خیلی دل‌م می‌خواست باهات تو اون رستوران غذا بخورم ولی روم نشد بگم یه‌بار تو غذاشون سوسک دیدم.
-اون رستوران پدرم بود.
-آهان.

مرحله‌ی پنج‌م از پروژه‌ی نم‌ناک کردن

-برو گم‌شو، دیگه نمی‌خوام قیافه‌ت رو ببینم، تو فقط منو برای چیز می‌خواستی...
-چیز چیه؟
-خودت بهتر می‌دونی.
-آهان، از اون کارا؟
-خفه‌شو بی‌حیا.
-خب، من که اینو از اول‌ش بهت گفتم، خودت باور نکردی.
-تو فقط گفتی می‌خوای مرحله‌ی چهارم پروژ‌ه‌ی نم‌ناک کردن رو نشونم بدی.
-مگه تو داستان‌گوو نمی‌خونی؟

اندازه‌ی یک‌سال آب

-وای پسر، می‌دونی هیجان‌انگیز‌ترین مرگ چیه؟
 رویش را گرداند تا بپرسد چی؟، که از بالای سد، هول‌ش دادم پایین. تا برسد به آب، شنیدم که چندبار گفت: “حالا، نه!”

اتفاق شانزدهم آذز هشتاد و یک

-می‌خوای برات دروغ بگم؟

او پذیرفت و بی‌آن‌که بپرسم: آیا واقعاُ داری راست‌ش را می‌گویی؟، قصه، آغاز شد