-الو؟ چرا صدات قطع و وصل می‌شه؟

-صدام… قطع و وصل... نمی‌شه که الاغ،… دارم... سکسکه می‌کنم.

-البته.

فقط جسم‌ت را می‌خواهم

لب‌بازی‌های طولانی زیر بارانِ شبانه در خیابان یازدهم. من نباید آن حرف آخر را می‌زدم.
-کدام حرف؟… کدام؟

با همه فرق داری

-آره، آره، چی فکر کردی؟ سدتا دختر مثل تو بیرون ریخته؛ نارنجی،‌ برمودا، سایه‌سفید، ابرو نخ.
-ولی تو مثل هیچ‌کس نیستی، با همه فرق داری.
-اوه ببخشید عزیزم، من یه لحظه عصبانی شدم. ازت عذر می‌خوام.
-می‌دونم، از همه‌شون احمق‌تری.

آخرین مد

واقعاً نمی‌دانم این چه مدل لاک ناخنی هست، ولی لطفاً سرکار فلاشرش را خاموش کن. اصلاً نمی‌توانم دندان‌ها را درست پر کنم.

می‌خواهم دلیل خودکشی دختری را به شما بگویم

بعد پسره به‌ش گفت: دخترها دو دسته‌اند، دسته‌ای اول دخترهایی که خوشگل‌ند، و دسته‌ی دوم دخترهایی که باید بروند بمیرند.

به دادم برسید که دل‌داده‌ی یولیا ولکوا شده‌ام

خوشگل. لوند. ناز. وقتی می‌خندد دل‌ت ضعف می‌رود، کم‌تر از پنج‌دقیقه اسیرت می‌کند، دیوانه می‌شی. اما... دختره هم‌جنس بازه ... “آخ! نگو”... دختره هم‌جنس بازه.

می‌روم که فراموش شوم

چهار‌شنبه است. هوا سرد است. دل‌م برای ژاکت زرشکی‌ت تنگ شده.
پنج‌شنبه. بارانی‌ست. چرا تلفن نمی‌کنی؟
جمعه. آفتاب وسط آسمان. من و خاطره و بالش‌م روی تخت؛ بغل‌ش کرده‌ام.
 شنبه شد. رامین به‌م خبر را داد. سی‌دی‌های راک‌م را شکستم.
یک‌شنبه. او، کی دل‌ت را خواهد زد؟

رمان‌ت چند شخصیت دارد؟

صفحه‌ی ده، من را وارد می‌کنی. صفحه‌ی بیست، سرباز ارتش روم‌م می‌کنی. صفحه‌ی سی با تو در قصر تنها می‌شوم. صفحه‌ی چهل، من را دل‌باخته‌ت می‌کنی. صفحه‌‌ی پنجاه سردار لشکر می‌شوم. صفحه‌ی شست شمشیر پادشاه را به نشان عشقی جاودان به من می‌دهی. صفحه‌ی هفتاد، راهی نبرد با اسپارتاکوس. صفحه‌ی هشتاد با شمشیر پدرت به دست گلادیاتور شورشی، می‌میرم. داستان‌ت در اول راه است…

-آقا، موهاتون رو آلمانی بزنم؟ کپ بزنم؟ رَپ بزنم؟
-تٍر بزن.
-الساعه.

منتظر قصه‌ی آخر

نه عشقی که گذاشته باشدش و رفته باشد، نه تجربه‌هایی که برای یک زن جالب باشد. نه هیچ‌جای بدن‌ش شکسته، نه با خودروا‌ی تصادف کرده. نه خودکشی‌ ناموفقی در زنده‌گی، نه تا حالا دزدی به‌ش زده. پشت میز کافه، فرورفته در سندلی، موهایش سفیدٍ سفید است. پس کی می‌خواهد برایش اتفاقی بیافتد؟

آلبرتو با خواهر من عشق‌بازی می‌کند

قد سد و هفتاد. وزن پنجاه و چهار. چشم و ابرو موشکی. موها دم اسبی. رژلب صورتی. کوتاه‌تر از این دامن، دیگر امکان ندارد. تو ایست‌گاه مترو نشسته بود؟ نه! تو لابی ساختمون؟ نه! تو پارتی مهدی چرسی؟ نه! کجا پس کجا؟ بابا، خواهرم رو می‌گم. آهااان.