-از یوسا چیزی خوندی؟
-یوسا، نه.
-از موسا چی؟
-تورات‌ش رو خوندم، بد نبود. کار تازه داده؟

لی لآ

تکرار اسم‌ت، آواز است.
لی‌لا.
لی‌ی لاآ.
مثل صدای ورق‌خوردن کتاب.
مثل برخورد توپی با شیشه.
مثل یک اتفاق در کودکی، ساعت دو یک روز تابستاتی، پشت کمد؛
-بیا به هم نشون بدیم.

پدر

نمی‌شد آن شب جلق می‌زدی،
جای این‌که مادرم را بگایی؟
 اسپرم‌ت را به کاشی حمام بپاشی،
جای این‌که توی شکم او خالی‌شان کنی؟
اصلن فکر می‌کردی داری چی‌کار می‌کنی؟
یا ناله‌های مادرم هوش از سرت برده بود؟
دردسر آمدن آب کمر
لذت رها کردن در لحظه‌های پایانی
به وجود آمدن من
خیلی کیری.

دوباره‌ها

پلک‌هایت شبیه پلک‌های قورباغه است.
صدایت شبیه صدای توتی،
و وقتی گریه می‌کنی، انگار بچه‌گربه‌ای جیغ می‌کشد.
خواهش می‌کنم.
گریه نکن،
من، خنده‌ام می‌گیرد.

علاقه‌ی ویژه

خوشم می‌آید وقتی صبح‌ها، قبل از این‌که مادرم از پیاده‌روی‌ش بازگردد، به آپارتمان‌مان می‌آیی. احساس خوبی دارم وقتی بغل‌م می‌کنی و متشکرم که اجازه می‌دهی گردن‌ت را لیس بزنم. یک‌چیزی هست که می‌خواهم به‌ت بگویم؛ همیشه خجالت ‌کشیده‌م به دیگران بگویم. من یک علاقه‌ی ویژه دارم. راست‌ش، عاشق مکیدن خون‌م. از راه گردن. اشکالی ندارد اگر ازت بخواهم این‌بار، فقط یک‌کم، فقط یک‌کم از خون‌ت را…

مرگ

گفته‌بودی که شنا بلدی. اصلن فکر نمی‌کردم یک شوخی توی آب ممکن است این بلا را سرت بیاورد. عذر می‌خواهم که باعث شدم غرق بشوی. می‌دانم که صدایم را دیگر نمی‌شنوی؛ این برایم بسیار دردناک است، باور کن و دردناک‌تر برایم این است که باید به تو خیانت کنم و ساعت‌مچی دیگری بخرم.

راه طولانی تخت‌خواب تو

انگار دورترین بستر به تو، هم‌این تخت بالای سرت است. شب‌ها که می‌خوابی، از بالای تخت‌م، خم می‌شوم و نگاه‌ت می‌کنم. همیشه، نزدیک‌ترین به تو، دورترین است.

به نظرت بعدش چی می‌شه؟

می‌گن دکتر خوبیه

دکتر، سرنگ بی‌حسی را نیم‌متر فرو کرد توی سقم. جالب این‌که از جلوی دهانم بیرون نزد. بعد صدای چرخ‌کردن دندان‌م آمد و کم‌کم چراغ زردرنگ و چهره‌ی دستیار زیبایش، بالای سرم تار شدند. وقتی دوباره توانستم اطرافم را ببینم که یک تکه‌کاغذ با نخ دور شست پام بسته شده بود.

فقط یک گلوله دارد. تصمیم بگیر. به دست‌گاه پخش موسیقی شلیک می‌کنی، به مونیتور، به من، یا به خودت؟ یادت باشه. فقط هم‌این‌ها باقی مانده‌اند. متاسفانه فقط می‌توانی یکی‌شان را نابود کنی. خیله خب، حالا کدام یک؟

نفوذ

عزیزم،
این‌طوری نکن،
بگو کدام کار من تو را این‌قدر ناراحت کرده،
تا آن کار را دوباره تکرار کنم.
هرصبح و هرشب.