-احساس عجیبی دارم.
-جیش داری؟

زیتونی

لب‌هایت نه داغ‌ند، نه سرد،
و نه مثل لب‌های دخترها، مزه‌ی دارو می‌دهند.
مثل شکلات بسته‌بندی در یک روز تابستانی
تو را که باز می‌کنم، آب شده‌ای.

دوباره

دندان‌هایت شبیه گراز است.
چشم‌هایت شبیه دختران مغول،
و وقتی که می‌خندی، آرواره‌ت از دهان‌ت بیرون می‌زند،
با این‌حال
دوباره داره ازت خوشم می‌آد.

-الـو. سلام. خوبی؟
-مرسی.
-مثل این‌که موقع خوبی زنگ نزدم. داشتی کاری می‌کردی؟
-آره.
-چی کار می‌کردی؟
-جلق می‌زدم.

من، قهرمان رمانی‌م که صفحات قهرمان‌بازی داستان را تو از کتاب کنده‌ای.

دنیای بزرگ

-همه‌ی زنده‌گی‌ش یه فایل سد و بیست‌کیلوبایتی‌ تو پوشه‌ی My Documents اِ.
-زنده‌گی تو چندکیلوبایته؟

هنوز

مردان شکست‌خورده. داستان‌های پایان یافته. چهل‌سال زنده‌گی، بی‌هیچ موفقیتی. بی‌هیچ نشانی از افتخار روی سینه. نـه. زنده‌گی این‌طور نمی‌ماند مرد. فردا، روزی دیگر می‌آید و دنیایی از موفقیت که منتظر است. نه. پنهانی زن‌ت زیر بالش، گریه نکن؛ مدال‌ها در راهند. فردا می‌رسند. یک‌روز. فقط یک‌روز دیگر صبر کن. یک روز دیگر.
چهل و یک. پنجاه و یک. شست.
شست. آخر قصه‌ایم. مسابقه تمام شد. همه اول شده‌اند. بی‌خودی می‌دوی؛ داورها هم رفته‌اند خانه. ولی… اگر می‌شد. اگر می‌شد یک‌بار دیگر. فقط یک‌بار دیگر مسابقه را از اول شروع کنند. آن‌وقت برنده.. ؟ حتمن. آره، حتمن تو بودی.
اگر می‌شد مسابقه را دوباره شروع کنند…

گرمای دست تو

اگه با حرارت دست تـو، آبم بیاد،
و قبل از هر شروعی، باز به آخرش برسیم،
قول می‌دی که مثل حیوون باهام رفتار نکنی؟

تو پسورد رو داری

تو پسورد رو داری.
تو پسورد این وبلاگ رو داری.
بزن خراب‌ش کن.
قبل از این‌که گرمای دست تو رو بنویسم،
قبل از این‌که عقایدت رو به لجن بکشم،
و قبل از این‌که شخصیت‌ت رو مثل سر قورباغه زیر چکمه‌ام، له کنم.
پسر این کارو بکن؛ بزن خراب‌ش کن.
داری با وقت لاس می‌زنی.
دوباره تا یک‌سانتیمتری شکاف مرطوب؟
فقط دو روز مونده.
چی کار می‌خوای بکنی؟؛ هیچ‌کار؟
نه.
تو باهوش‌تر از منی.
تو پسورد رو داری.

بگذار بخوابم.

-کش مایو رو پوست رونم جا انداخته. می‌سوزه.
-جووون. موچ‌ش کنم خوب بشه؟
-نه کرم زدم.