آدم‌ها می‌میرند، پیش از آن‌که ترافیک به ما فرصت شناختنشان را بدهد.

تابستون خوبه

تابستون خوبه

چون تابستون که می‌شه

مدرسه‌ها تعطیله

هوا گرمه و

تو لباسای کم‌تری می‌پوشی

وقتی دست مرطوبت تو دستمه

دنبال سایه‌ای می‌گردیم

و فقط به یه چیز فکر می‌کنیم

 

تابستون خوبه

چون تو لب‌هام رو بهتر می‌بوسی

منو بیش‌تر دوس داری

محکم‌تر بغلم می‌کنی

بیش‌تر خیس می‌شی

زودتر می‌آی

زودتر هم ولم می‌کنی

  

تابستون کلن خوبه

تو مهربون‌تری

می‌ذاری دخترای دیگه رو هم نگاه کنم

اندازه‌هاشون رو با هم حدس می‌زنیم

تو چمنای پارک ملت ولو می‌شیم

هم‌دیگرو قلقلک می‌دیم

از هم می‌پرسیم تابستون قبلی با کی، چی کارا کردیم

 

تابستون خوبه

چون توش فردا وجود نداره

فردا

آدم‌هایی هستند که اشتباه به دنیـا آورده شده‌‌اند،

آن‌ها ما هستیم

که باید خود را از بین ببریم

 

به جای ماندن و فاسد شدن

و آزار دیگران با حضورمان

برکه به لجن‌های کناره‌اش نیازی ندارد

 

باید به دنیـا گفت

عذر می‌خواهم که تا حالا بوده‌ام

طول کشید تا دریابم

چه‌قدر بی‌خودیم

 

وقتی هر روز

آدم بدتری از دیروزمان می‌شویم

وقتی این‌طوری می‌مانی

باید پیش از بدتر شدن

خوب مرد

باید خود را از بین برد