مهمانی دیگر

 

مهمانی شلوغ بود. یک‌دفعه دختری که آن‌گوشه نظرم را جلب کرده بود با لیوانی در دست و لب‌خند‌زنان، نزدیکم آمد و گفت:

-سلام. من مسخره‌م.

گفتم:

-عیب نداره. من هم الکی‌م.

قتل در کوچه‌ی شماره‌ی یازده

 

در اتاق تشریح کنار جسد خودم بودم. با دکتره دوست شده بودم. رابطه‌ی خوبی با ارواح داشت.

-و این چیه؟

-معدتونه.

-عحب. همیشه فکر می‌کردم باید کوچک‌تر از این‌ها باشه. این چیه؟

-لوزلمعده.

-اوم‌م‌م‌م‌، جگرم کجاست؟

-ندارید.

-جان؟

-جگر نداشتید. به هم‌این‌خاطر این اتفاق براتون افتاد.