-می‌شه یه‌دقیقه رو اون مبل بشینی؟ همه‌ش احساس می‌کنم داره زلزله می‌آد.

شهربازی


بالاخره یک‌روز حوصله‌ت در خانه سر می‌رود و آن‌روز به من تلفن می‌کنی.

آب

بنا نبود این‌طور شود. بنا نبود چهارسال از من بزرگ‌تر باشی، ولی اعداد فاصله نمی‌سازند، نگران می‌کنند. گوش کن!؛ ساعت‌ها را دور می‌اندازیم؛ ما به هر ترتیب باهم می‌مانیم.

می‌دانی؟ واقعاً امیدوارم که لنز باشد، چون تو امشب تقریباً هوشِ من را برده‌ای، ولی اشکالی هست: من از دختر چشم‌سبز، متنفرم.

وقتی که گفتم دست‌ت رو به من بده، نمی‌خواستم بشکنم‌ش، می‌خواستم نگه‌ش دارم.

-گفتی چرا دیگه دوستم نداری؟
-من چیزی نگفتم.
-پس اون صدا چی بود درآوردی؟

نمایش باید ادامه یابد


گفت‌ش که من دوست‌دارم تو مدام از من بخواهی و من بگویم نه... و هربار که می‌گویم نه و تو دوباره از من می‌خواهی، غرق لذت‌م می‌کنی.

خوابِ بد


هر ایست‌گاه به من فهماند که این فقط یک رابطه‌ی محدود است.
آسان است اگر بخواهی از بیرون نگاهم کنی.
تو دیشب در اتاقم نبودی.
می‌دانی که همه‌چیز را خراب کردی؟
می‌دانی که آن خوابِ بد را تعبیر کردی؟
می‌دانی که کثافت‌ترین دختری هستی که تا حالا دیده‌ام؟
پلک می‌زنم و تصویر تارشده‌ات، واضح می‌شود.
اگر بخواهد دل‌ت برایم بسوزد، می‌کشمت.

هر ایست‌گاه به من فهماند که این فقط یک رابطه‌ی محدود است.
آن‌قدر عمر کرده‌ام که دریابم؛
حالا بازوات را کی می‌گیرد؟
حالا تلفن‌ت برای کی اشغال است؟
حالا به کی اجازه ‌می‌دهی تا انگشتان‌ش را لای انگشتان‌ت بلغزاند؟
شوالیه‌ ... شوالیه‌ی مغرور، شمشیرت کدام گوری‌ست؟
کجا را اشتباه کردی، بگو.

هر ایست‌گاه به من فهماندی که این فقط یک رابطه‌ی محدود است.

دختر: خیله خب من با لندکروز مشکی می‌آم... تو با چی می‌آی؟
پسر: آها... من... من با شلوارجینِ آبی می‌آم.

درخشش


می‌شه وقتی به چشمات نگاه می‌کن‌م، قبل از این‌که زرتی بزنی زیر خنده، یک لحظه صبر کنی؟

...و آره، فکر می‌کن‌م که تو ذهن‌م موندنی شدی.
نه نه نه،... هیچ دختر دیگه‌ای رو نمی‌خوام.
داری بهترین حرفام رو ازم می‌گیری.
می‌دونستی؟