مهمانی پنج‌نفره

-خب، حالا چه احساسی داری از این‌که داستان‌ت برنده شده؟
-تهوع.
-چرا؟
-انگار به یکی آمپول زده‌ن. این چی بود جای مارتینی به ما فروختن؟

رابطه در بن‌بست

-خب.
-خب دیگه.
-خیله‌خب خداحافظ.
-خداحافظ.

اگر دختر بدی بودی

اگر دختر بدی بودی، یک‌شب میهمان خانه‌ت می‌شدم و تا صبح شطرنج بازی می‌کردیم،
اگر دختر بدی بودی.
اگر دختر بدی بودی، با هم می‌رفتیم گوشه‌ی خلوت یک پارک و آب‌طالبی می‌خوردیم،
اگر دختر بدی بودی.
اگر دختر بدی بودی، می‌آمدی در اتاق‌م و من بهت نشان می‌دادم چه‌ لذتی دارد دونفری به انجل‌زبرا غذا بدهیم.
ولی تو دختر بدی نیستی، شاید به خاطر هم‌این ناچار شدیم سقط جنین کنی.

خداحافظ ژله

به مادرت بگو از هر دختری بهتره. بگو ثبات رابطه را می‌فهمد. بگو مثل خودم یک پسر است.

برای تو هستم

تو سازی، من نت. خط به خط بخوانم. با هیچ ساز دیگری آهنگی نمی‌سازم.

به چی می‌گوید پسر آسمانی

پسرِ آسمانی به‌ش آرامش می‌دهد، مثل چی؟ مثل خمیر برای شیشه که جلوی تکان خوردن شیشه را در قاب می‌گیرد، خب، خمیر چه اهمیتی دارد؟ اما روزی نیست که بگذرد و شیشه به خمیر نگوید که بدون او، لحظه‌ای سرجایش استوار نمی‌ماند.