Happy birthday Yulia

.She is ecstasy
. She is romanacy
.She is trance in libation
.In fiction
She can't deny her feelings
Growing
Strong
She tries to keep believing
Dreaming
.On
.Her name is Yulia Volkova

رازِ هنوز...

وقتی همه‌چیز رو بهت ندم، برات همیشه تازه‌ام.

-شما داستان‌گو هستید؟
-بله.
-من یه‌بار بلاگ‌تون رو خوندم و دیگه هیچ‌وقت بازش نکردم.
-عجب،... چرا؟
-من از سکس بدم می‌آد. از آدمای این‌جوری هم حالم به‌هم می‌خوره.
 -آره خب، من واسه بچه‌ها نمی‌نویسم.

شک

پنکک در کشو افتاد. خط‌چشم دوباره اصلاح شد. چسباندن لب‌ها به هم جلوی آینه.
-آژانس منتظره.
دوباره رژ. گره‌ی روسری شل.
-تو سیر نمی‌شی این‌قدر خودتو نگاه می‌‌کنی؟
-نه.
-این پسره کیه هرشب تو رو می‌خواد؟
-منظورت چیه؟
به مادرش مستقیم نگاه می‌کند.

بیست‌و‌پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک می‌گویم

رادیو: “این صدای ملت ایران است، این صدای انقلاب ملت ایران است.”
-سی‌نفر، باید سی‌نفر رو امروز اعدام کنیم، تا دنیا بفهمه ما انقلاب کردیم.
رو به پاسدار: -چن نفر شد؟
-هزار و هفتسد و چهل و شش.
-خوبه.
-خیلی هم خوبه.
 لب‌خند می‌زنند.

خودکشی هنرمند

پنجره‌ای که ازش خود را به بیرون پرت‌کردی، حالا یک تابلوی نقاشی‌ست.

ممنوع است

می‌گوید:
-دوباره سنگٍ سرد رو خوندم.
می‌گوید:
-خیلی قشنگ بود.
می‌گوید:
-پس چرا حرف نمی‌زنی؟ بعد از یک سال…، چرا هیچی نمی‌گی؟
می‌دانم اگر یک‌کلمه بگویم، بغضم می‌ترکد…، دل‌م رقص می‌خواهد. مقاومتی بی‌دلیل برابر اعترافی که در چندلحظه‌ی دیگر بیان می‌شود. نمی‌خواهم گریه کنم.
دوباره که نگاه‌ش کردم، ترن داشت او را می‌برد.

نیازت دارم

هر روز با چای صبح،
با نمک غذای ظهر،
با سس تند شام،
 و
هی! گوش کن؛ از شال‌گردن‌ت خوشم می‌آد.

یک‌ پتو به خودش پیچیده بود و داشت مثل سگ می‌لرزید. گفت:
-اتاق‌ت برای این سرده که پنجره زیاد داره.
-می‌خوای پنجره‌ها رو ببندم؟
-مگه بازه؟
شاخ در ‌آورد.

دوست‌دخترم عاشق خیانت به من است

دختر برهنه‌ای که دست‌و‌پایش با طناب به تخت بسته‌شده بود و با لذت، داشت از مردی که او را شلاق می‌زد، پیاپی طلب بخشش می‌کرد، نگاه‌ش به زنبوری افتاد. ناگهان یک اسم را ناله کرد و بعد تمام نفرت‌ش را به آن اسم به زبان آورد؛ اسم را می‌شناسم؛ نام من است.

بازترین آغوش دنیا

برای کی آن‌قدر دستان‌‌ت را باز کرده‌ای؟ هواپیما؟
 وووویییییییییییییییییژژژژژ