عروسک‌ت حرف می‌زند

دارم نگاهت می‌کنم. همیشه نگاهت می‌کنم. زیر تخت‌ت هستم. این‌جا. من را می‌بینی؟ نمی‌بینی. تو جلوی میز آرایشی. می‌خواهی بروی بیرون و من باز برای چند ساعت تنهام. می‌دانی؟ هفته‌ی پیش که عصبانی بودی، دست‌م را کندی. حالا وقتی که می‌خوابی، نمی‌توانم بغل‌ت کنم. دوباره دست‌م را به تنه‌ام می‌چسبانی؟ لطفاً.

-به کار همه رسیده‌گی شد؟
-بله قربان.
-پس این چرا هنوز این‌جا نشسته؟
-طناب‌مان تمام شده قربان!

بسیارخب اگر باختم

توی چشمات. توی تیوپ شنات. توی رنگٍ آرایش‌ت. توی نوار بهداشتی‌ت، یک پسر تازه، یک پسر تازه آمده.
-بسه! ببین. گوش‌کن. ما نمی‌تونیم باهم باشیم. خب،؟ دیگه تموم شد. می‌دونی، واقعاُ دوست‌ت داشتم. جدی می‌گم … جدی می‌گم، باورکن. گاهی می‌آم پیش‌ت. خداحافظ عزیزم.

برای مسئول تأیید اقامت دائم در واشنگتن

می‌دونم که قدرت دست تواِ. می‌دونم که دیشب زن‌ت بهت نداده و صبح باهم دعوا کردین و جسیکا رو هم بیرون با یه پسرِ خوشگل دیدی و خب، تو کچلی. درک‌ت می‌کنم وقتی از اعماق وجودت می‌خوای نشون‌م بدی که آمریکایی هستی و... خب، من ایرانی‌م.

صبح روز شنبه

ساعت زنگ می‌زند. قطع‌ش می‌کند. پتوی سبک را کنار می‌زند. زن‌ش خواب است. برهنه است. چاق است. پستان‌ش از یک طرف، آویزان شده. دهان‌ش نیمه‌باز است. صورت‌ش پف کرده. کاندوم دیشب، توی سطل آشغال است. باید حمام کند. باید پنجره را باز کند. باید برود سر کار. کار. کار. زن. چربی. لب‌های مودار. ساعت زنگ می‌زند.

-پدرتون چیزی گم کردن، اون‌طور زل زدن به زمین؟
-کجا؟
-اون‌جا. ظاهراً زیر لبی فحش هم می‌دن.
-ایشون دارن نماز می‌خونن.
-آه.

آیا جانوران درد می‌کشند؟

غروب، و پرسه در شهر زیر باران و بوسیدن دهان دخترانی که دندان‌های فاسد دارند، گوشه‌ی زیرگذرهای کثیف و افتادن نور قرمز و آبی پلیس، روی دیوار و فرار و ژله‌ای که دکمه‌های مانتواش را باز نگه‌داشته تا تو برگردی.
-تو رو خدا اون تبر رو بگذار کنار، داری اون سگ رو می‌کشی.

-چرا تلویزیون نگاه نکنیم؟
-چون کوریم.
-راست می‌گی.

حواس‌م را پرت می‌کنی

تو با کارهات. با آدامس جویدن‌ت. با ناخن قرمزی که گردن‌ت را می‌خاراند. وقتی خم می‌شوی تا لیوانی آب پر کنی، “وای!” دیگر اصلاُ تو این دنیا نیستم.

دنیای مجازی، کمکم کن

-دونقطه دی.
-چی؟
-دونقطه دی.
-یعنی چی؟
-یعنی نیشم تا بناگوشم باز شده.
-آهاان،… پس دونقطه دی؟
-آره دیگه. این‌‌جوریه.
-هوم‌م‌م‌م،... جالبه.
-لول.
-چی؟

راه طولانی تخت‌خواب تو

انگار دورترین بستر به تو، هم‌این تخت بالای سرت است. شب‌ها که می‌خوابی، از بالای تخت‌م، خم می‌شوم و نگاه‌ت می‌کنم. همیشه، نزدیک‌ترین به تو، دورترین است.