خون دیواره‌ی رحم‌ت روی کیسه‌خواب من مانده.

ژله

پشت ویترین محشر است؛ جذاب. ملوس. ناز. اما… دست بزنی وا می‌رود. نمی‌تواند بیش‌تر از یک‌لحظه حالت‌ش را نگه‌دارد. پول‌ت را می‌گیرد و وقت‌ت را، و چیزی که بهت می‌دهد، تنها –شاید- چند لحظه لذت‌بردن است.

در تو غرق شدن

آب روی دریاچه یخ‌زده. کفش یخ‌سواری پوشیده‌ام و می‌خواهم با سرعت روی یخ بدوم. به امید این‌که جایی یخ بشکند... و من در آب فروبیافتم.

G 3-3

“بوی شراب می‌دهی، خربزه در دهان نکن”
-بلیط‌ش چند؟
-هفت و پونسد.
-نهارم می‌ده‌ن؟
-آره، خربزه می‌ده‌ن، فقط یادت باشه تو دهن‌ت نکنی.

زود بگو معذرت می‌خواهم

-خیلی دل‌م می‌خواست باهات تو اون رستوران غذا بخورم ولی روم نشد بگم یه‌بار تو غذاشون سوسک دیدم.
-اون رستوران پدرم بود.
-آهان.

مرحله‌ی پنج‌م از پروژه‌ی نم‌ناک کردن

-برو گم‌شو، دیگه نمی‌خوام قیافه‌ت رو ببینم، تو فقط منو برای چیز می‌خواستی...
-چیز چیه؟
-خودت بهتر می‌دونی.
-آهان، از اون کارا؟
-خفه‌شو بی‌حیا.
-خب، من که اینو از اول‌ش بهت گفتم، خودت باور نکردی.
-تو فقط گفتی می‌خوای مرحله‌ی چهارم پروژ‌ه‌ی نم‌ناک کردن رو نشونم بدی.
-مگه تو داستان‌گوو نمی‌خونی؟

اندازه‌ی یک‌سال آب

-وای پسر، می‌دونی هیجان‌انگیز‌ترین مرگ چیه؟
 رویش را گرداند تا بپرسد چی؟، که از بالای سد، هول‌ش دادم پایین. تا برسد به آب، شنیدم که چندبار گفت: “حالا، نه!”

اتفاق شانزدهم آذز هشتاد و یک

-می‌خوای برات دروغ بگم؟

او پذیرفت و بی‌آن‌که بپرسم: آیا واقعاُ داری راست‌ش را می‌گویی؟، قصه، آغاز شد

-الو؟ چرا صدات قطع و وصل می‌شه؟

-صدام… قطع و وصل... نمی‌شه که الاغ،… دارم... سکسکه می‌کنم.

-البته.

فقط جسم‌ت را می‌خواهم

لب‌بازی‌های طولانی زیر بارانِ شبانه در خیابان یازدهم. من نباید آن حرف آخر را می‌زدم.
-کدام حرف؟… کدام؟

با همه فرق داری

-آره، آره، چی فکر کردی؟ سدتا دختر مثل تو بیرون ریخته؛ نارنجی،‌ برمودا، سایه‌سفید، ابرو نخ.
-ولی تو مثل هیچ‌کس نیستی، با همه فرق داری.
-اوه ببخشید عزیزم، من یه لحظه عصبانی شدم. ازت عذر می‌خوام.
-می‌دونم، از همه‌شون احمق‌تری.