داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
....اولین یا دومین نوشتته که .....نمی دونم میشه بهش گفت رمانتیک یا نه..لا اقل با دیگر نوشته ها ت متفاوته /...خوشحالم از اینکه ذهنیتم رو بهت انتقال دادم ...این برام خیلی مهمه ..
خوبه مثل تو منهم دیونم ......
تو چشمام نیگاه کن، بارونه پشت شیشه، تو دلم آتیشه کوچولو...
میشه تا خندم گرفت زرتی نگی زهر مار!!!!!!
....اولین یا دومین نوشتته که .....نمی دونم میشه بهش گفت رمانتیک یا نه..لا اقل با دیگر نوشته ها ت متفاوته /...خوشحالم از اینکه ذهنیتم رو بهت انتقال دادم ...این برام خیلی مهمه ..
یه شرط داره .........
و رضا هم راست می گه.
حرص نخور ! من هم اول اینجوری بودم . ولی بعدن ها که دیدم گوسفندم چقدر شاکی میشه یاد گرفتم که دیگه زرتی نزنم زیر خنده .
شرمنده عزیزم اخه وقتی تو چشات نگاه میکنم خندم میگیره دسته خودم نیست (-:
می دونستی تا حالا اینو ندیده بودم
yadet bashe omadi hichi nagoftia.
khob hatman khandedari.
این یکی عالی بود.:)
چشم ... چشما شاهکارن ...
ولی من دوست دارم علیرضام بخنده.
وقتی با خنده نگاهم میکنه احساس میکنم منو از ته دلش دوست داره
حتی سکسمون هم با خنده بود