نمی‌خواست‌م بفهمی گریه کرده‌ام

تصویر یک: بغل‌ش می‌کند. می‌بوسدش. موهایش را نوازش می‌کند. به‌ش می‌گوید دوست‌ش دارد و از او هم‌این را می‌شنود.
تصویر دو: تاریکی. گوشه‌ی اتاق. شلوارجین یخی. زانوها در بغل. به تصویر یک فکر می‌کند و اگر صدای موسیقی را کم کنید، صدای‌ش را می‌شنوید.
نظرات 8 + ارسال نظر
آشیل سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:24 ق.ظ http://achille.persianblog.com

خیلی وقت است که خواننده داستانهایت در پرشین بلاگ هستم.امشب اتفاقی اینجا پیدایت کردم.هیچوقت نمی توانم در پرشین برایت پیغام بگذارم٬چرایش را هم هنوز کشف نکرده ام. با اینکه کارهایت را جدا دوست دارم. اما امشب کمی شگفت زده شدم چون تصور نمی کردم کوتاه نویسی هم داشته باشی! یکی نیست بگوید این هم شد نظر!!! ولی خب کوتاه نویسی هایت را هم دوست دارم.

خسروپرویز سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:42 ق.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!

داستانکهایتان بسیار جالبست...

بدرود!

شقایق ( بربادرفته ) سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:30 ب.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

نمیخواستم بفهمد گریه کرده ام ...

محسن چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:32 ق.ظ http://1golesorkh.persianblog.com

بابا احساسات .. اینجا خسرو ورژن ۲ خیلی مهربونه . گرچه من از اولم می دونستم که خسرو پسر مهربونیه .

محسن اشتیاقی چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:39 ب.ظ http://eshtiaghi.persianblog.com

جذاب- کوتاه - تاثیرگذار- بابا ایول. زنده باشی پسر

محسن چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:40 ب.ظ http://digitalkelk.persianblog.com

پنجره را باز می کنم... هوای خنک را می بلعم... لبم را گاز می گیرم... چشمهایم را محکم می مالم... دیگر گریه ام نمی آید...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:35 ق.ظ

فکر می کنی فرقی هم میکنه ؟؟؟

سارا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:59 ق.ظ

کاشکی اونی که اینو براش میخونم ارزش گریه کردن داشته باشه
از دست این آدمای لعنتی واقعاْ خسته شدم
دلم یه گریه واقعی میخواد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد