داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
چمدانش را بسته بود. داشت ترکش میکرد. دوباره گفت: -دامون، یه چیزی ازم بخواه، یه کاری بگو واست انجام بدم... تو رو خدا. این دم آخر دلم نمیخواد اینطوری غمگین باشی. لبهای دامون تکان خورد، آخرسر گفت: -میخوام خودارضاییت رو تماشا کنم.
khosro nakhaei
یکشنبه 11 آبانماه سال 1382 ساعت 01:11 ق.ظ
بیبن خسرو تو آبروی منو بردی . من هی مجبورم اینجا کامنت بگذارم و با کامنتام چهره ی واقعی خودمو نشون بدم . اما جهنم . سگ خور . وسایل مورد نیاز : ۱- یک ذهن خلاق ( آی کیو معمولی . ذهنی که قابلیت جایگزینی رو بفهمه ) ۲- یه فیلم سوپر .. کار تمومه .یکی نیست بهش بگه بفرما اینهمه قیافه می گرفتی آخرش اینی بد بخت!
اینجوری که نافرمه
بیبن خسرو تو آبروی منو بردی . من هی مجبورم اینجا کامنت بگذارم و با کامنتام چهره ی واقعی خودمو نشون بدم . اما جهنم . سگ خور . وسایل مورد نیاز : ۱- یک ذهن خلاق ( آی کیو معمولی . ذهنی که قابلیت جایگزینی رو بفهمه ) ۲- یه فیلم سوپر .. کار تمومه .یکی نیست بهش بگه بفرما اینهمه قیافه می گرفتی آخرش اینی بد بخت!
- ممکنه نمونه ی اسپرماتوزوئید خودتون رو توی این ظرف بریزید برای بخش پاتولوژی؟
- کجا؟
- اون کابین پشت سرتون...
- باشه... به زنم بگید بیاد اون جا...
کار قشنگیه . از همبستر شدن با یه مرد خیس از عرق و بی احساس هم خیلی جذاب تره . اون حق داشت که بره .
شرمنده الان خود ارضاییم نمیاد !!!!