داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
-وای پسر، میدونی هیجانانگیزترین مرگ چیه؟ رویش را گرداند تا بپرسد چی؟، که از بالای سد، هولش دادم پایین. تا برسد به آب، شنیدم که چندبار گفت: “حالا، نه!”
khosro nakhaei
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 ساعت 01:54 ق.ظ
از آن هیجان انگیز تر هم هست خسرو! باور کن.... میان موجها به این سو و آنسو پرتاب شدن... خسرو یه دونه اینجوری اش را بنویس! تو رو خدا.... تو که اینقدر خوشگل می نویسی چی می شود یه دونه هم اینجوری میان موجهایش را بنویسی... اصلا یک قصه ی دوخطی در مورد من می نویسی؟ من قول می دهم نگویم حالا نه! هولم بده خسرو....
نه.نپسندیدم.مخصوصا حالا نه رو.یه جمله دیگه بذار.
از آن هیجان انگیز تر هم هست خسرو! باور کن.... میان موجها به این سو و آنسو پرتاب شدن... خسرو یه دونه اینجوری اش را بنویس! تو رو خدا.... تو که اینقدر خوشگل می نویسی چی می شود یه دونه هم اینجوری میان موجهایش را بنویسی... اصلا یک قصه ی دوخطی در مورد من می نویسی؟ من قول می دهم نگویم حالا نه! هولم بده خسرو....
قاتل دختر بود؟
بیچاره حتمآ الان خیس شده!!!...چطور دلت اومد بیرحم؟!!!....آخه تو این سرما شوخی این جوری؟....