داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
پشت ویترین محشر است؛ جذاب. ملوس. ناز. اما… دست بزنی وا میرود. نمیتواند بیشتر از یکلحظه حالتش را نگهدارد. پولت را میگیرد و وقتت را، و چیزی که بهت میدهد، تنها –شاید- چند لحظه لذتبردن است.
-نمی تونی این قدر لب نگیری؟ -چرا عزیزم؟ بدت می آد؟ -سبیلات اذیتم می کنه -خب تو هم سبیل داری! - من مَردم. --------- بابتِ نظرت در موردِ {سبز-صورتی-خاکستری} ممنون/ شاد باشی دوستِ عزیز
از همان پشت ویترین نگاهش می کنم/ وقتم را می گیرد ولی پولم را نه...
*مرحله ی ششم از پروژه ی نم ناک کردن ؛)
-نمی تونی این قدر لب نگیری؟
-چرا عزیزم؟ بدت می آد؟
-سبیلات اذیتم می کنه
-خب تو هم سبیل داری!
- من مَردم.
---------
بابتِ نظرت در موردِ {سبز-صورتی-خاکستری} ممنون/ شاد باشی دوستِ عزیز
نه خسرو /زیادی مستقیمه /تکراریم هست ...
پس جلوی ویترین نایست ... که هیچ چیز تلف نشه .
من فکر کردم اسمش ژاله است نه ژله اون دختر ملوسه!
کجایی بابا ؟
بجای لذت بردن بذار لذت /روونتره .