میگوید:
-دوباره سنگٍ سرد رو خوندم.
میگوید:
-خیلی قشنگ بود.
میگوید:
-پس چرا حرف نمیزنی؟ بعد از یک سال…، چرا هیچی نمیگی؟
میدانم اگر یککلمه بگویم، بغضم میترکد…، دلم رقص میخواهد. مقاومتی بیدلیل برابر اعترافی که در چندلحظهی دیگر بیان میشود. نمیخواهم گریه کنم.
دوباره که نگاهش کردم، ترن داشت او را میبرد.
اتفاق افتاده؟؟؟
یکوقت احساساتت رو فعال نکنی ها.حیفه! تو منو یاد چشمای Slim Shady یا همون eminem میندازی.
چه خوب می نویسی.کوتاه و موجز.
و دل تو را....؟
سلام
ممنون که قابل دونستی و سر زدی
زیبا مینویسی
پاینده باشی
سلام.
مرسی که سر زدی
از داستان دنباله دار خوشت نمیاد؟
هنوز مونده عجله نکن
سلام و ممنون به من سر زدی لینک اون کلیپ را درست کردم و من بیشتر در پرشین بلاگ مینویسم اون بلاگ که آمدی ،، بعضی وقتها در اونجا نوشته ها را بایگانی میکنم .موفق باشی
بد نبود ...
عجب!/.
ترن خاطرات ؟ راستی سنگ سرد رو خوندم . منو یاد درخت گلابی انداخت . خوب بود . مخصوصا آخرش.
یادم رفته بود بگم ؛
همیشه بهترینهاش ممنوعه...
به سلامتی عشق هایی که مزه ی گه می دهد...
ممنونم که بهم سر زدی
اینجا هنوز مثل سابق است .
گنگ و گذرا ولی دوست داشتنی
سلام آقای نخعی
رگه هایی از یک داستان را داشت.اتفاقی که در پس زمینه های پی رنگی کمرنگ در یک تلمیح متنی روی میدهد تا یک روایت موازی.از یک طرف فرا روایت داستان سنگ سرد و از یک طرف این طرح. فقط یک طرح که در همان فرا روایت اتفاق می افتد. متن و ذهن خواننده و داستان سنگ سرد . یا شاید پاورقی که شما باید اضافه کنید.( نظرتان را بگویید)
پاریزی عزیز
بیشک با این حرف شما که داستانهای یکخطی من را داستان نیدانید مخالفم/ اما دربارهی این نقد شما روی ممنوع است/ نوشتهتان نشان از دقت نگاهتان میدهد/ هرچند ممنوع است طرح نیست/.
سلام داستان گوگو. احوالات؟
سلام آقای نخعی
میزان هستی یک قصه و هستی مند بودن یک روایت در بستری به نام زبان تداخل پیدا کرده و مسیری را طی میکند که منجر به خلاقیت فرمی میشودو در این راستا بحثهای محتوایی شکل دیگری به خود میگیرند .یعنی در اینجا بحث محتوا به عنوان چیزی جدای از فرم وجود ندارد. در این نوشته کوتاه شما اتفاق زبانی به عنوان یک تداخل فرمی ،محتوایی شکل گرفته البته در حد ابتدایی و غیر حرفه ایی .میدانم شما دارید کارههایی انجام میدهید به تعبیر من یک سری کارههای زیر زمینی قصه یا همچین چیزی در شکل گیری فرمی جدید اما دوست من مراقب بیراههای این کار هم باشو این نکته را هرگز فراموش نکن که برای که و برای چه مینویسی؟(نظرت را بگو)(آقا ببخشید ما مرد خوردیم حالا صدامان سیگار دارد)