اگر بخواهد دل‌ت برایم بسوزد، می‌کشم‌ت

موهایم باز است و روی کت ریخته. کراوات زده‌م و از هم‌آن اول که وارد شده‌ام، یک دختر چشم‌عسلی صاف به‌م نگاه می‌کند. آخرسر به‌ش می‌گویم:
-قضیه این‌جوریه که من اول می‌رم تو اون اتاق ته راه‌رو بعدش تو می‌آی.
نیش‌ش باز می‌شود؛ هه هه هه. می‌خندد.
دختره عقب‌افتاده است.
نظرات 11 + ارسال نظر
سرمه جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:30 ق.ظ http://avayeatash.blogsky.com

اون تیتر مطلبت حرف دل این روزای منه که قورتش دادم

شیدا جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:33 ق.ظ http://shadzii.persianblog.com

هیچ چیز نفرت انگیز تر از دلسوزی نیست...!

ایکس جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:35 ق.ظ http://baroonsobhdam.blogsky.com

az matalebe belaget vaghan khosham oomad.az aval ta akhare archive ro khoondam va hazm kardam!!!bye

چسب زخم جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:56 ق.ظ http://marhamha.persianblog.com

گذاشتی عقب افتاده باشه تا فتیله پلشتی رو ببری بالا ؟...ولی بامزه بود .

[ بدون نام ] جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:58 ق.ظ http://homosapiens.blogsky.com

عقب؟

شادی جمعه 8 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:56 ب.ظ http://end-traveler.persianblog.com

دخترک از چه چیز عقب افتاده است؟
اتاقهای ته راهرو؟
...
خسرو جان! بگذار دل بسوزانم برای فروید کوچولوی قرن بیست و یکمان!
چرا اینهمه غرق در عریانی جسمها!
کی این جسم قرار است تو را به عریانی روحمان رهنمون کند؟
...
بوی عرق تن کسی که می رقصد و دیگری را حشری می کند! قرار است تفکرمان را در مسیری به نام دانستن از خود! برانگیزد یا چیز دیگری را در مسیری دیگر؟

مهدی شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:48 ق.ظ http://harfhaye-barfi.persianblog.com

دختر و پسر وارد اتاق میشوند . دختر باز هم عقب افتاده است. نگاه دختر از دیدن مرد ریشویی که با دفتر بزرگی زیر بغلش کنار تخت ایستاده متعجب میشود . پسر با اطمینان خاطر رو میکند به دختر :
- اول عقد بعد هم تخت !
مرد ریشو دفتر بزرگش را باز می کند تا کارش را شروع کند .
پسر شناسنامه اش را از باز میکندتا به مرد ریشو دهد.
دختر کتاب طالع بینی اش را باز میکند تا از پسر مطمین شود .

دختر شیشه ای شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:42 ب.ظ http://glassgirl.persianblog.com

به پای هم پیر شید مادر :)

ایران امروز یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:21 ق.ظ http://30yasat.blogsky.com

سلام
خوب ربطی دادی.

سیمین یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:22 ق.ظ http://siminyektaii.persianblog.com

چرا دلمان بسوزد؟واسه همه مان پیش آمده است...

[ بدون نام ] دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:00 ق.ظ

کشتم تو را!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد