عروسک‌ت حرف می‌زند

دارم نگاهت می‌کنم. همیشه نگاهت می‌کنم. زیر تخت‌ت هستم. این‌جا. من را می‌بینی؟ نمی‌بینی. تو جلوی میز آرایشی. می‌خواهی بروی بیرون و من باز برای چند ساعت تنهام. می‌دانی؟ هفته‌ی پیش که عصبانی بودی، دست‌م را کندی. حالا وقتی که می‌خوابی، نمی‌توانم بغل‌ت کنم. دوباره دست‌م را به تنه‌ام می‌چسبانی؟ لطفاً.
نظرات 4 + ارسال نظر
سرمه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:07 ق.ظ http://avayeatash.blogsky.com

بیچاره عروسکه :(

شادی سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:52 ب.ظ http://end-traveler.persianblog.com

شادی در وب یکساله شد ... سری بزن

بی بی گل سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 05:41 ب.ظ http://sard.blogspot.com

ممنون خسرو جان نظرت واقعا برام ارزشمند بود

شین سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 07:07 ب.ظ http://sheen.persianblog.com

سلام! اولین بار تو را در دنیای واقعی دیدم و بعد از آن که به این یکی وب‌لاگ‌ات هر از گاهی سر زده‌ام با حکایت‌های کوتاه‌اش به نحو خوبی دقایق‌ام را به تآمل واداشته ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد