عزیزِ خواننده، یکسال از اولین داستانی که اینجا گذاشتهام میگذرد. فکر ساختن بلاگی که خوانندهش ناچار از خواندن آن باشد، همیشه با من بود؛ سرانجام این فکر، بلاگ داستانگوو شد. موضوعات داستانهای اینجا را غالباً روابط انسانی، اهمیتٍ لحظه، فراموشی، و فساد زندهگی سرمایهداری تشکیل دادهند. همهی آنها داستانِ محض هستند و هیچ پیوندی با نویسنده ندارند. بسیاری از خوانندهگانی که هر دو بلاگم را میخوانند، عقیده دارند که داستانگوو، از داستانگو جذابتر است. نمیدانم، من هردو را دوست دارم.
آیا به عنوان یادداشتی برای سالگرد، این اجازه را دارم تا کمی گله کنم؟؛ بسیار شده که در بلاگ این و آن دیدهام که از داستانهای اینجا در نوشتههایشان استفاده میکنند. بعضی داستانهای اینجا که بهزحمت به یک خط میرسند، دیالوگ قصههای دیگران شدهاند. من هرگز دوستنداشتهام شاهد این باشم که داستانهایی که من میسازم را دیگران به نام خود استفاده کنند. به این انحصارطلبی نمیگویند، و فکر میکنم این کمترین حق من باشد که بخواهم داستانهایم برای خودم باشند و آنها را مثلهشده در قصههای دوزاریِ دیگران نبینم.
در آیندهای نزدیک، نوشتههای این بلاگ، کتاب میشود.
دوست دارم بدانم از بین تمام داستانهای اینجا، کدامیک بیشتر در ذهن خوانندهها مانده؟
سلام دوست خوب..مدتها است که از خوانده های دو تا وب لاگم!! فکر کنم از نویسنده داستانگو انتظار استفاده بهتر از لغتها می رفت تا عبارت داستانهای دو زاری! با اینکه کاملا درخواست شما را حس می کنم! فکر می کنم در پس هر داستانی چه دوزاری چه چند صد تومانی همیشه روحی نهفته..باشما یک سالگی داستانها را جشن می گیرم
موفق باشی دوست من
والا تو ذهن من اون مونده که از طرف پرسید میدونی چه مرگی هیجان انگیزه تا برگشت هولش داد پرتش کرد پایین...فکر می کنم اولین نوشته ای بود که اینجا خوندم..شاید هم نه!! از خیلی از نوشته هات هم سر در نمیارم...از بعضی هاش هم خوشم نمیومده..اما در کل به قول خودت ناچار از خوندنم و دوست داشتم داستان های چند خطیتو...امیدوارم (کلمه اش یادم نمیاد)تر از همیشه ادامه بدی...مبارک(;
سلام بر داستانگووو. تولد یکسالگی هم مبارک باشد. نمیدانم چرا فکر میکردم سن و سال این وبلاگ بیشتر باید باشد. بگذریم، نمیدونم در مورد کدام بلاگ سوال کردی که کدام داستانش یاد خوانندهها مانده. در هر حال این وبلاگت را من بیشتر میپسندم. ضمناٌْ از اینکه مرتب هم آپدیتش میکنی خوشحالم و مرتب بهش سر میزنم. همیشه بعد از چند روز میدونی که چیز جدیدی توش هست. عکسالعملهای دیگران که حرف نداره!! از داستانهای وبلاگ داستانگو، من سنگ سرد را خوب به خاطر دارم. اگر تقلب کنم و به وبلاگت نگاه کنم، مسلماٌْ بقیه هم یادم میآیند!! موفق باشی.
؛خواننده ناچار از خواندن؛..این دقیقا همان چیزی است که هر روز( ونه دو روز یک بار) مرا به اینجا می کشاند درست است خیلی از چند خطی هایت را نپسندیدم
اما حقایق روابط انسانی (با کمی درشت نمایی) را نمایاندی و امید که سر گذشت ما روزی از این حقایق فاصله بگیرد! تنها چیزی که من می دانم این است که نویسنده های دو زاری حالا وبگرد شده اند به دنبال گرته دزدی!!! این جمله ؛داستان محض :و :هیچ پیوندی با نویسنده ندارد: هم از آن مفاهیم بودااا!!!
خسرو عزیز سلام خیلی خوشحال شدم وتبریک می گم یادمه یه بار از اون داستان کوتاه که نوشته بودی ( اگه تو ماشین یه هو بوست کنم مهم چی می گی ...) تو بلاگم نوشتم صد البته پائینش اسم تو و لینک اینجا رو گذاشتم ...
درود به شما ....منهم به نوبه خود تبریک میگم سالروز تشکیل این بلاگ رو و امیدوارم این روند ادامه دار باشد و بتونیم شاهد داستانهای بهتر و زیباتری از شما باشیم.....و یک گلایه دارم از کم توجهی شما نسبت به یادداشت آفلاین بنده....در این مورد به شما میل میشود....به امید دیدار..بدرود
سلام خسرو جان
يک ساله گيت مبارک
اميدوارم هزارسال پاينده باشی
قربانت
سلام.اینکه الان شعر و داستانا رو از وبلاگا می دزدند که واقعا مایه ی شرمه. و بهترین داستان: متاسفانه چون من به وبلاگای متعددی سر می زنم خیلی به خاطر ندارم که کدام داستان مال کجا بوده اند از این بابت ببخشید..ولی در مجموع این را می دانم که وبلاگی خوب بود که نشانه ی زحمات شما دوست عزیز است.با ارزوی موفقیت...غزل..
سلام خسرو مبارک باشه :)
منم ۱ اردیبهشت یه ساله شدم.
خسرو جان تبریک میگم..! هر دو وبلاگ تو عزیز بینظیر هستش.
من واقعا لذت می برم.!
ممنون که به من سر میزنی.!
یکسالگی بلاگ را تبریک میگویم به نظر من هردو بلاگ جالب هستند و متاسفانه این مساله ای که راجع بهش نوشتی ظاهرا هیچ درمانی ندارد موفق باشی
راستش نمی خواستم واست کامنت بذارم. ولی این نوشته ت جالب بود. میدونی من قصد توهین ندارم.فقط نظرمو میگم. ۱.فساد زندهگی سرمایهداری :دوست عزیز ما تو قرن ۲۱ زندگی میکنیم. این جملات ماله قرن ۱۹ و دوارن مارکس و انگلسه. قلمبه سلمبه هست. تریپ روشنفکریم شاید داشته باشه. ولی دیگه مسخره ست.۲. من نمی دونم کی از داستانات استفاده کرده. اما به هر حال با این کار مخالفم. البته نمیشه اسمشو سرقت ادبی گذاشت چون داستانات چندان چیز دندون گیری نیستن ٬ در واقع بیشتر از اینکه داستان باشن نوشته های گنگ یک وب لاگن.ولی به هر حال متعلق به تو هستن. و کسی حق نداره ازش استفاده کنه.۳.مطمئن باش با کوبیدن بقیه به جائی نمی رسی. از کجا انقدر مطمئنی که خودت نویسنده ی یک سری از همین داستانای دوزاری نیستی؟این حرفم رو توهین تلقی نکن ولی بذار به یه جائی برسی یه نویسنده ی بزرگ بشی حد اقل بعد انقدر خودت رو از همه برتر ببین. وقتی الان با داشتن یه بلاگ یه ساله بقیه رو دوزاری نویس می بینی اگر یه نویسنده ی درست و حسابی بودی چیکار میکردی؟
راستش نمی خواستم واست کامنت بذارم. ولی این نوشته ت جالب بود. میدونی من قصد توهین ندارم.فقط نظرمو میگم. ۱.فساد زندهگی سرمایهداری :دوست عزیز ما تو قرن ۲۱ زندگی میکنیم. این جملات ماله قرن ۱۹ و دوارن مارکس و انگلسه. قلمبه سلمبه هست. تریپ روشنفکریم شاید داشته باشه. ولی دیگه مسخره ست.۲. من نمی دونم کی از داستانات استفاده کرده. اما به هر حال با این کار مخالفم. البته نمیشه اسمشو سرقت ادبی گذاشت چون داستانات چندان چیز دندون گیری نیستن ٬ در واقع بیشتر از اینکه داستان باشن نوشته های گنگ یک وب لاگن.ولی به هر حال متعلق به تو هستن. و کسی حق نداره ازش استفاده کنه.۳.مطمئن باش با کوبیدن بقیه به جائی نمی رسی. از کجا انقدر مطمئنی که خودت نویسنده ی یک سری از همین داستانای دوزاری نیستی؟این حرفم رو توهین تلقی نکن ولی بذار به یه جائی برسی یه نویسنده ی بزرگ بشی حد اقل بعد انقدر خودت رو از همه برتر ببین. وقتی الان با داشتن یه بلاگ یه ساله بقیه رو دوزاری نویس می بینی اگر یه نویسنده ی درست و حسابی بودی چیکار میکردی؟
راستش نمی خواستم واست کامنت بذارم. ولی این نوشته ت جالب بود. میدونی من قصد توهین ندارم.فقط نظرمو میگم. ۱.فساد زندهگی سرمایهداری :دوست عزیز ما تو قرن ۲۱ زندگی میکنیم. این جملات ماله قرن ۱۹ و دوارن مارکس و انگلسه. قلمبه سلمبه هست. تریپ روشنفکریم شاید داشته باشه. ولی دیگه مسخره ست.۲. من نمی دونم کی از داستانات استفاده کرده. اما به هر حال با این کار مخالفم. البته نمیشه اسمشو سرقت ادبی گذاشت چون داستانات چندان چیز دندون گیری نیستن ٬ در واقع بیشتر از اینکه داستان باشن نوشته های گنگ یک وب لاگن.ولی به هر حال متعلق به تو هستن. و کسی حق نداره ازش استفاده کنه.۳.مطمئن باش با کوبیدن بقیه به جائی نمی رسی. از کجا انقدر مطمئنی که خودت نویسنده ی یک سری از همین داستانای دوزاری نیستی؟این حرفم رو توهین تلقی نکن ولی بذار به یه جائی برسی یه نویسنده ی بزرگ بشی حد اقل بعد انقدر خودت رو از همه برتر ببین. وقتی الان با داشتن یه بلاگ یه ساله بقیه رو دوزاری نویس می بینی اگر یه نویسنده ی درست و حسابی بودی چیکار میکردی؟
راستش نمی خواستم واست کامنت بذارم. ولی این نوشته ت جالب بود. میدونی من قصد توهین ندارم.فقط نظرمو میگم. ۱.فساد زندهگی سرمایهداری :دوست عزیز ما تو قرن ۲۱ زندگی میکنیم. این جملات ماله قرن ۱۹ و دوارن مارکس و انگلسه. قلمبه سلمبه هست. تریپ روشنفکریم شاید داشته باشه. ولی دیگه مسخره ست.۲. من نمی دونم کی از داستانات استفاده کرده. اما به هر حال با این کار مخالفم. البته نمیشه اسمشو سرقت ادبی گذاشت چون داستانات چندان چیز دندون گیری نیستن ٬ در واقع بیشتر از اینکه داستان باشن نوشته های گنگ یک وب لاگن.ولی به هر حال متعلق به تو هستن. و کسی حق نداره ازش استفاده کنه.۳.مطمئن باش با کوبیدن بقیه به جائی نمی رسی. از کجا انقدر مطمئنی که خودت نویسنده ی یک سری از همین داستانای دوزاری نیستی؟این حرفم رو توهین تلقی نکن ولی بذار به یه جائی برسی یه نویسنده ی بزرگ بشی حد اقل بعد انقدر خودت رو از همه برتر ببین. وقتی الان با داشتن یه بلاگ یه ساله بقیه رو دوزاری نویس می بینی اگر یه نویسنده ی درست و حسابی بودی چیکار میکردی؟
تبریک می گو یم یکسالگی ات را....
happy birthday
من که منتظر کتابت می مونم
سلام.یک سالگی مبارک.روابط انسانی قشنگ بودن.با این که خیلی از داستانهای اینجا رو دوست دارم بدبختانه هیچ کدوم یادم نیست.جز پروژه نمناک کردن که همیشه واسم سوال بوده منظرت چیه !اشک؟سکس؟نمی دونم.داستانهای خوبی اینجا خوندم.خیلی دلم می خواد که روزای موفقیتتو ببینم.و توفیق همه از رفیق اعلی است.
سلام دوست عزیز. من زیاد نیست ذش وبلاگ تو آشنا شدم. و زیاد داستان هات رو نخوندم. ولی یه داستانت رو که خوندم خیلی خوب بود. موفق باشی دوست عزیز. راستی من آپ دیت کردم خوشحال می شم به من سر بزنی
تولدت مبارک داستانگوو ی عزیزم ٫ عاشق داستانات هستم ٫ مخصوصا اونایی که واقعا ۱ خطی هستن اونی هم که از همه بیشتر دوست دارم و یادم مونده اینه : خون دیوارهء رحمت رو کیسه خواب من جا مانده.....
۱ هایکوی تمام عیاره ...........
ایشالا سد ساله شی ...........
پیر مرد شما حیرانی عزیزم .
ای بابا .
آنجا که ترکات کردم. حالا آنجا سنگی با اسم توست
سلام بر خسروخان . اولا که از نقدت بسیار سپاس گذارم و منتظر نظراتت بر قصه ی دوم هستم و دوم این که یک سالگی وبت را تبیریک میگویم و برایت آرزوی موفقیت بیشتر دارم
سلام و عرض تبریک. برای تو که خیلی کارت را جدی می گیری,دلخوری و ناراحتی (از این مثلا توارد ادبیها!!!! ) طبیعیه. اما من مدتهاست که دیگه از این حال و هواها بیرون اومدم. از بیشتر نوشته هات خوشم میاد. حالا کدوم یکیش بیشتر خیلی توفیر نداره. زنده باشی
سلام آق خسرو
داستانهات بدک نیستا
اما اونی که خیلی تو ذهنم می چرخه همونی که مرده به یه چه خیره شده و فحش میده یا بهتر نماز می خونه
به هر حال
لینک هم داستانگوو رو تو وبلاگم زدم
موفق باشی .
تولدت مبارک همه چیز در حال تغییر است....
فکر نمیکنم وبلاگی مثل این در کل نت بوده باشه که منو هر دو روز یک بار وادار به خوندن کنه/تولدش مبارک
بازم منظورت فرینا است؟ :)
سلام سالن هم بر شما مبارک و همچنین اولین سالگرد وبلاگت ...برای من تموم نوشته های تصویری ات عزیز مونده بخصوص مادرکشی
سلام
نمی دونم لیستمو گرفتی یا نه خوشحال میشم بدونم
متشکرم
تولد یک سالگی مبارک
تورو نمیگم ها....
دوست عزیز خیلی خودتو باور کردی...فکر میکنی داستانهای شما چند زاریه؟...در مورد کتاب کردن داستانهات هم فکر کن ...تصور میکنم حتی با کمی فکر نظرت عوض میشه...یا مدد
یک ساله شدن داستانگو را تبریک می گویم اما یک سئوال؟
خسرو خان چند ساله شدند ؟
be har hal bayad tabrik begam ...ama in weblog balegh beshe chy mishe ...alan bachas inoriye ...bozorg beshe chy mishe !