داستان‌گوو یک‌ساله شد

عزیزِ خواننده، یک‌سال از اولین داستانی که این‌جا گذاشته‌ام می‌گذرد. فکر ساختن بلاگی که خواننده‌ش ناچار از خواندن آن باشد، همیشه با من بود؛ سرانجام این فکر، بلاگ داستان‌گوو شد. موضوعات داستان‌های این‌جا را غالباً روابط انسانی، اهمیتٍ لحظه، فراموشی، و فساد زنده‌گی سرمایه‌داری تشکیل داده‌ند. همه‌ی آن‌ها داستانِ محض هستند و هیچ پیوندی با نویسنده ندارند. بسیاری از خواننده‌گانی که هر دو بلاگ‌م را می‌خوانند، عقیده دارند که داستان‌گوو، از داستان‌گو جذاب‌تر است. نمی‌دانم، من هردو را دوست دارم.
آیا به عنوان یادداشتی برای سال‌گرد، این اجازه را دارم تا کمی گله کنم؟؛ بسیار شده که در بلاگ این و آن دیده‌ام که از داستان‌های این‌جا در نوشته‌هایشان استفاده می‌کنند. بعضی داستان‌های این‌جا که به‌زحمت به یک خط می‌رسند، دیالوگ قصه‌های دیگران شده‌اند. من هرگز دوست‌نداشته‌ام شاهد این باشم که داستان‌هایی که من می‌سازم را دیگران به نام خود استفاده کنند. به این انحصارطلبی نمی‌گویند، و فکر می‌کنم این کم‌ترین حق من باشد که بخواهم داستان‌هایم برای خودم باشند و آن‌ها را مثله‌شده در قصه‌های دوزاریِ دیگران نبینم.
در آینده‌ا‌ی نزدیک، نوشته‌های این بلاگ، کتاب می‌شود.
دوست دارم بدانم از بین تمام داستان‌های این‌جا، کدام‌یک بیش‌تر در ذهن خواننده‌ها مانده؟