داستانگو دو را برای کاربران اینترنتی که شاید حوصله و وقت کمی دارند راه انداختم، با این هدف که هرکس وبلاگ را باز میکند، دستکم یک مطلب را بخواند.
داستان گو نام نشریه ای بود که به همراه دوستانم در تهران به راه انداخته بودم. ولی پس از دوشماره چاپ از فعالیت بازماند.
This is khosro nakhaei's Page.
I'm a Persian Writer, translator and photographer.
Dastangoo, was the name of a magazine that I published in tehran somedays.
ادامه...
سلام بابا ایولا... تو دیگه کی هستی. ولی یه موقه هایی همینجوری زیر چشمی نگاه بنداز چون یدفه کار از کار میگذره وفاتحه حالا خر بیار باقالی بار کن... از ما گفتن بود علی یارت حق نگهدارت
گیلاس ها هرگز کمپوت نمی شوند!!! من تریلی ام ، تو گوجه فرنگی، من از روت رد می شم، تو رب می شی ، داستانگو درت رو باز می کنه... بپا تاریخ مصرفت نگذره ،کپک نزنی ، فاسد نشی....
ماریجوانا
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1383 ساعت 06:25 ب.ظ
از اشتباه کوچک خوشم اومد - / این آخری کلیشه داشت !
سلام
بابا ایولا...
تو دیگه کی هستی.
ولی یه موقه هایی همینجوری زیر چشمی نگاه بنداز چون یدفه کار از کار میگذره وفاتحه حالا خر بیار باقالی بار کن...
از ما گفتن بود
علی یارت
حق نگهدارت
کمپوت هلو؟؟
گیلاس ها هرگز کمپوت نمی شوند!!!
من تریلی ام ،
تو گوجه فرنگی،
من از روت رد می شم،
تو رب می شی ،
داستانگو درت رو باز می کنه...
بپا تاریخ مصرفت نگذره ،کپک نزنی ، فاسد نشی....
از اشتباه کوچک خوشم اومد - / این آخری کلیشه داشت !
مسموم میشی ها
منم به زنگ زدگیت توجهی نمیکنم
زکی...مگه آدما میزارن بازش کنی؟!
فقط چهار تا جمله است . مثل خط ژاپنی می دونی شباهتش چیه؟