بگذار این داستان را تمام کنم، بعد باهات حرف می‌زنم

-هولم بده.
-نمی‌تونم.
-چشمات رو ببند.
-نمی‌تونم.
-یک‌لحظه هم طول نمی‌کشه. محکم بزن رو پشت زانوهام.
-حالم خوب نیست.
-بندازم پایین.
-بیا از این‌جا بریم.
-هولم بده.
-تو رو خدااا.
نظرات 5 + ارسال نظر
شادی جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:53 ق.ظ

آخی چرا خوب؟:(

نازنین جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:37 ق.ظ http://nanaz.blogsky.com

متشکر از حسن نظزتون!
والا نمیدونم چرا نیومدو من اینجا میبینش.

محبوبه جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:47 ق.ظ http://hozoor.blogsky.com

نوشته های کوتاه و جالبی است

بهاره خلیقی شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:11 ب.ظ http://mabhot.persianblog.com

خسرو عزیز راستش رو بخواهی ابهام زیادش باعث شده مفهوم انتقال پیدا نکنه . کوتاه - خلاصه- اما وضوح نداشت.
ابهامی که به جذابیت داستان کمکی نکرده.

م.آشنا یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:53 ب.ظ http://eshtiaghi.persianblog.com

سلام. حال نداد این

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد